خلاصه قسمت ۳۲ سریال فاطما گل
بعد از خوشامدگویی فاطمه به کریم مشغول برگزاری جشن میشن . کریم با نگاه معنی داره که به فاطمه دارهو همینطور فاطمه زیر چشمی کریم زیر نظر داره که داره مشروب میخوره اما باز هم چیزی نمیگن . شیطنت های مقدس همه رو به خنده انداخته و حتی کریم هم لبخند رو لبش میشه !
امره به فاطمه مشروب تعارف میکنه که کریم میگه :
بهش اصرار نکن .. امره : چرا زن داداش ؟ وقتی میخوری خیلی مست میشی ؟ از خود بی خود میشی ؟ .. فاطمه ( با طعنه به کریم ) : اون من نیستم !
کریم باز صبر پیشه میکنه و جوابی نمیده ..
| خونه یاشاران |
دور میز شام در حال تعریف خاطرات هستند . منیر به دوست ملتم یعنی گایه گیر داده و دنبال زدن مخشه از طرفی سلیم به وورال زنگ میزنه ازش دعوت میکنه اما وورال نمیره چون آسو اومده خونش و دوباره با هم قرار دارن ..
| رستوران ارول |
یه آهنگ آروم فضا پر کرده و همه دارن میرقصن . مقدس و همسر ارول از فاطمه و کریم برای رقص دعوت میکنن اما فاطمه قبول نمیکنه و میگه پا درد دارم . کریم که خیلی داره خودشو کنترل میکنه صبرش تموم میشه و با لیوان آخر راکی که میخوره بلند میشه و دست فاطمه رو میگیره برای رقص !
فاطمه با تندی و تعجب میگه :
ولم کن .. مقدس : براوو فاطما گل ، براوو کریم !
و با دست زدن مقدس برای این دو کل سالن برای رقصشون دست میزنن ..
کریم : همه دارن نگامون میکنن ، یکم میرقصیم بعد میشینیم .. فاطمه : تلافیشو در میارم ..
میرن یه جای خلوت تر ، اولین برخورد دست بین این دو به وجود میاد . کریم در حال برطرف کردن بدی ها و فاطمه در حال تحمل کردن این شرایط هستش برای همین به کریم میگه :
بسه دیگه بشینیم ..
اما کریم دستشو ول نمیکنه و در گوشش میگه :
فاطما گل اگه نامه ای که برات نوشتمو میخوندی اونجا نوشته بودم هر جای دنیا که برم همش به تو فکر میکنم .. کریم : نمیخوام هیچی از اون نامه بدونم .. کریم : اما من خیلی دلم میخواست بخونیشو بفهمی .. فاطمه : هیچ کدوم از حرفاتو باور نمیکنم .. کریم : شاید یه روز .. فاطمه : هیچ وقت اون روز نمیاد !
و دست کریم پس میزنه اما همزمان شمارش معکوس برای تحویل سال نو شمرده میشه و سال تحویل میشه ..
فاطما گلی که فکرشو نمیکرد یه روزی بتونه با کریم حرف بزنه حالا از توی بغلش میاد بیرون و میره سر جاش با کلی افکار میشینه !
آخر شب توی خونه مقدس از خوردن مشروب زیاد مست کرده و یه سره داره میخنده و به مریم میگه :
وااااای خیلی خوش گذشت مریم ، آخریه چی بود راحمی بهم داد اون بهمم ریخت .. راحمی : چیزی نموند که رو میز باشه و نخوره .. مقدس : ها ها ها ها خیلی خوب خوردم !
همزما فاطمه میاد توی اتاق و با حرف راحمی میره تا لباس خواب مقدسو از توی کمدش بیاره که یهو با وکالتنامه طلاقی که مقدس یواشکی پنهانش کرده بود مواج میشه و با عصبانیت میگه :
این دست تو چیکار میکنه ؟ .. مقدس با مستی : نامتو ورنداشتم نگران نباش فقط اونو ورداشتم . کریم گفت اونو ورداشتی زود ببر بذار سر جاش منم این کارو کردم !
فاطمه از اتاق میاد بیرون و از خجالت میزنه زیر گریه چون دروغش پیش کریم رو شده که نامه رو نخونده !
با عصبانیت میره سر وقت نامه کریم ، پارش میکنه و میریزتش توی شومینه !
صبح روز بعد وقتی مقدس از خواب بیدار میشه میره توی آشپزخونه که یه نامه میبینه .. نامه رو باز میکنه که فاطمه توش گفته :
داداش دیگه به خاطر توأم نمیتونم این زندگیو تحمل کنم . دیگه نمیتونم نفس بکشم . میرم ، تورو خدا نگرانم نباش خودمو نمیکُشم . میخوام یاد بگیرم تنهایی روی پای خودم وایسم . قول میدم موفق بشم !
مقدس با جیغو داد راحمی رو صدا میزنه میگه :
راحمی دختره فرار کرده لعنتی !!
فاطمه توی ماشینی که نشسته و داره میره یاد صبح همون روز میوفته که بعد از نوشتن نامش به آسو ( انیسه ) زنگ میزنه و بعد از قرار گذاشتن باهاش میره پیش اون ..
همه توی خونه عصبیو ناراحتن و نمیدونن که این دختر کجا گذاشته رفته و در همین حال راحمی با چشمای خیس ملتمسانه به کریم میگه :
کریم ، خواهرمو پیدا کن . خواهش میکنم !
| استانبول ، میدون تقسیم |
فاطمه در حالی که توی این شهر تنها و بی کسه داره توی خیابون میچرخه تا این که آسو صداش میزنه . فاطمه بهش میگه تورو خدا کمکم کن باید یه مدت پیشت بمونم . بعد از این حرفا با هم میرن سمت خونه آسو ..
| اداره پلیس |
کریم به پلیس مراجعه میکنن . درخواست پیدا کردنشو میدن اما پلیس میگه هنوز از گم شدنش 24 ساعتش نگذشته که کریم میگه اون هیچ پولی نداره ممکنه یه بلایی سرش بیاد 24 ساعت بعد ممکنه یه بلایی سرش بیاد . من شوهرشم اینم داداششه ..
پلیس عکس فاطما گلو میگیره برای جست و جو ! از لباسش ، قد و هیکلش و تاریخ تولدش میپرسه اما کریم سکوت میکنه چون هیچی از زنش نمیدونه ! اما راحمی همه چیو به پلیسا میگه ..
از طرفی مقدس همه این خبرارو به منیر میده و میگه که چی شده !
منیر به کریم زنگ میزنه اما کریم میگه :
تو دخالت نکن این موضوع به تو ربطی نداره . توی این شرایطم به فکر خودتی برات مهم نیست چه بلایی سر دختره میاد ؟ فقط منتظری تا پاتو از این ماجرا بکشی کنار !
کریم تلفنو قطع میکنه و میره توی اتاق . پلیسا به این که کریم و فاطمه دعوای بزرگی کرده باشن و شاید زده باشه فاطمه رو شک کردن که بعد از توضیحات کریم جو عوض میشه ..
منیر به سلیم زنگ میزنه براش پیغام میذاره که سلیم فوراً بهم زنگ بزن فاطما گل فرار کرده !
بعد از تموم شدنه حرفا توی اداره پلیس مریم به کریم گیر میده که :
نباید واسه رقص بهش گیر میدادی ! همین مزخرفات باعث شد اینجوری شه ..
کریم از جمع جدا میشه و میره ترمینال دنبال فاطما گل تا پیداش کنه !!