خلاصه قسمت پنجم سریال فاطما گل قسمت پنجم از جایی شروع میشه که مریم برمیگرده خونه ، هرچی کریمو صدا میزنه اما صدایی نمیشنوه !
کریم توی ویلای وورال نشسته ، بقیه هم که اصلاً به چیزی توجه نمیکنن در حال جشن گرفتن برای قبولی وورال توی دانشگاه هستن ، شیشه مشروبو باز میکنن که صداش برق از سر کریم میپرونه و اونو یاد مشروب شب گذشته که روی فاطماگل ریخته شد میندازه ..
همه از حال بد کریم با خبر میشن که یهو گوشی کریم زنگ میخوره و میگه :
بله مریم جون ؟ .. مریم : کجایی پسرم ؟ زنگ زدم جواب ندادی .. کریم : خونه وورال .. مریم : هنوز ؟ .. کریم : آره اینجام .. مریم با بغض : خوبه .. کریم : چی شده ؟ .. مریم : اعصابمون خورده ، اگه بدونی از صبح با چی سرو کله میزنم ! .. کریم : با چی ؟ .. مریم : صبح طبق معمول زود بیدار شدم ، رفتم طرفای ساحل برای چیدن گیاهو اینا همونجا یه دختر بود ..
مریم با اشکی که از چشماش سرازیره ادامه میده :
یه دخترِ زخمیِ کوچولو پیدا کردم ، بهش تجاوز شده !
کریم با شنیدن این جمله ها از خجالت گوشیو میگیره اونور ، دستشو میذاره روی دهنش و در حالی که داره اشک میریزه روی زانوهاش میشینه !!!
مریم ادامه میده :
هر چند نفر که باشن خدا لعنتشون کنه ، خدا همشونو لعنت کنه . خواهش میکنم زود بیا خونه ، دستو پام سُست شدن اصلاً حالو حوصله ندارم .. کریم : دختره الآن کجاس ؟ .. مریم : فاطما گل بیمارستانه دیگه ، میخواستی کجا باشه بیچاره ؟ دختره مثله یه بوته افتاده گوشه بیمارستان ..
بعد از قطع شدن همه دور کریم وایسادن که کریم میگه :
دختررو مریم پیدا کرده ، تو بیمارستانه .. سلیم ( با تته پته ) حَ حَ حَرف زده ؟؟؟ .. اردوان : چی شده ؟ مریم خانوم چی میگه ؟ .. کریم : پلیس از شیشه ها اثر انگشت برداشته !
و یادشون میاد وقتی مشروب میریختن روی فاطماگل اثر انگشتشون روی شیشه ها باقی مونده که وورال میگه :
پیدامون میکنن .. سلیم : خدا لعنتتون کنه ، بدبخت شدم من ، بابام منو میکشه .. اردوان : تو فکر ملتمو بکن .. سلیم : خدا لعنتتون کنه .. وورال : اردوان یه کاری بکن ، اردوان زندگی منم تباه میشه .. اردوان : باشه ، آروم باشین .. وورال : اردوان نجاتمون بده .. اردوان : سلیم به داییت زنگ بزنیم .. سلیم : نه نمیشه .. اردوان : پس تو نجاتمون بده ، ها ؟! پس تو پامونو از این مخمصه بکش بیرون .. سلیم : به داییم چی میخوای بگی ؟ ها ؟ .. اردوان : چه میدونم ، زنگ بزنیم بیاد همه چیرو بهش بگیم ، اون حتی آدما رو بالای دارم نجات میده . قبل از اینکه پیدامون کنن یه کارایی میکنه دیگه .. وورال : آره زنگ بزن !
مُنیر دایی سلیم که وکیل هستش بدون اینکه کسی خبر داشته باشه در حال لاس زدن با مادر وورال هستش ..
همزمان سلیم میاد پشت خط مُنیر که بعد از جواب دادن منیر ، باهاش قرار میذارن !
| بیمارستان |
مقدس بالای سر فاطماگل در حال اذیتش هستش ، و شروع به بدتر کردن حالش میکنه ..
روانپزشک در حال آروم کردن فاطما هستش ، اما کسی قدرت کشیدن حرف از زبون فاطمه رو نداره و چیزی جز اشک از چشماش نمیاد !
همین موقع مقدس حلقه سلیمو از جیبش در میاره و با دیدن اسمش توی حلقه که حک شده متوجه همه چیز میشه ..
| کافه |
منیر پیش بچه ها وایساده ، یه چک تو صورت سلیمو یکی تو صورت اردوان میکوبه و شروع میکنه به سرزنش همشون که اردوان میگه :
یکیمون ازدواج کنه چی ؟ یه همچین کارایی میشه کرد دیگه ، یه عقد ساختگی درست میکنیم .. منیر : همچین چیزی نمیشه ، قانون عوض شده !
منیر خطاب به اردوان و سلیم در حالی که دوباره یکی میذاره زیر گوشه سلیم با طعنه میگه :
میخوای تو ازدواج کن یا این احمق ازدواج کنه ، نامزدتو ول کنو با اون ازدواج کن لاتِ بی سروپا ، مگه تو عمرتون دختر ندیدین ؟ کدوم آدم عاقلی این کارو میکنه که شما کردین ؟؟؟ .. اردوان : دایی منیر مجبوری این مشکلو حل کنی .. منیر : مجبورم ؟؟؟ .. اردوان : اگه جریان ازدواج سلیم منتفی شه تو خودتم ضرر میکنی .. منیر : لعنت به تو .. اردوان : حالا منو ول کن بابا ، باشه کار کثیفی کردیم ولی هوشمون سر جاش نبود ، یکی یه قرص زده بودیم ، حالا اونجاشو ول کن .. منیر : قرصو موادم تو کاره ؟؟ زِکی !! .. اردوان : گوش کن ، دختره تو بیمارستانه ، حالا نمیدونم چرا ولی پلیس تو حونه ما دنبال دختره میگشت ، دختره چوپانه حتماً فقیرو بی پوله .. منیر : از کجا میدونی ؟ .. وورال : قبلاً دیده بودیمش .. منیر : پس عمدی بوده !!! دختررم از قبل در نظر داشتین .. اردوان : نه بابا اونطوری نیست ، تورو خدا برو به خونواده دختره پول بده تا صداشون در نیاد ..
حرفا ادامه داره منیر با خیره شدن به کریم به فکر فرو میره !
| شب ، خونه مریم |
کریم میرسه خونه ، مریم شروع میکنه به گیر دادن به کریم که چرا دیر اومدی ، دستشو میگیره و میگه :
شیپیش با توأم .. کریم دستشو پس میزنه و میگه : اااااه بسه دیگه ولم کن ..
و میره تو اتاقش اما مریم میاد برای آروم کردنش و میگه :
هرچی شده مگه از این اتفاقا مهم تر بود ؟ مگه از زندگی یه دختر جوون مهم تر بود .. کریم : من کاری نکردم .. مریم : چی میگی تو ؟ .. کریم : قسم میخورم نمیدونم چجوری شد ولی من کاری نکردم ، من نمیتونم با اون دختر همچین کاری بکنم ، به خدا یادم نمیاد چیکار کردم !
مریم که همه چیو فهمیده بُهت زده به دیوار تکیه میده تا اینکه کریم میگه :
مشروب خورده بودم ولی من کاری نکردم ، به خدا کاری نکردم ..
اما این حرفا نمیتونه جلوی دستای سنگین مریم که چپو راست میخوره تو سرو صورت کریمو بگیره ! سیلیِ محکمه که توی صورت کریم نقش میبنده ..
| ویلای یاشاران |
مقدس با حلقه ای که تو دست داره وارد خونه یاشاران میشه ..
همه دور میز در حال خوردن شام هستن که مقدس به همراه خدمتکار یاشاران میرسن سر میز و رشات میره تا ببینه چی شده که مقدس میگه :
من مقدس کتنجی ام ، زن داداش فاطماگل ..
با شنیدن این جمله سلیم ، اردوان و وورال نفس هاشون توی سینه حبس میشه !
مقدس ادامه میده :
بهتره تنهایی حرف بزنیم ، مزاحم مهموناتون نشیم .. رشات : تا صبرم سر ریز نشده بگو ببینم چی میخوای بگی .. مقدس : این حلقه پسرتونه ، همونجایی که به فاطماگل تجاوز شده بود پیداش کردم ..
| خونه مریم |
مریم کشون کشون کریمو میکشه بیرونو میگه :
با دستای خودم میدمت دست پلیس ، حرف بزن کثافت ، بگو تو این ظلمو در حق این دختر کردی یا نه پست فطرت کثافت یا نه ؟ .. کریم : قسم میخورم کار من نبود .. مریم : کار کی بود ؟ نکنه کار دوستات بوده ! کار سلیم بوده ؟ یا اردوان ؟ یا وورال ؟ یا اینکه همتون با هم ریختین رو دختره ؟؟؟ ..
با شنیدن این جمله کریم از خجالت روشو میکنه اونور و مریم که یاد حرف دکتر میوفته میگه :
وای ، کار همتون بوده ، کثافتا !!
| ویلای یاشاران |
رشات در حال حرف زدن با مقدسه و میگه :
دروغ میگی ، به بچم داری تهمت میزنی .. مقدس : خب اگه دروغه بره و خودشو معرفی کنه ، اگه از خودش مطمئنه میتونه بره آزمایش بده یا اینکه وظیفشو انجام بده و با فاطماگل ازدواج کنه .. رشات : نه بابا ؟ دیگه چی ؟؟ .. مقدس : بله ، پس چی ؟ به نظرم وقتو هدر نکنین چون وقتی فاطماگل شروع به حرف زدن کرد دیگه خیلی دیر میشه ..
سلیمو اردوان میرسن جلوی رشات ، رشات میگه :
تو چیکار کردی ؟ ها ؟ این زنه راس میگه ؟ .. سلیم : نه .. رشات : پس از کجا میدونی چی میگه ؟ ببین از اونجایی که به دختره تجاوز شده چی پیدا کرده ، پس واقعیت داره ..
و حرفش تموم نشده میخوابونه زیر گوش سلیم و با چک دوم در حالی که ملتم از راه میرسه رشات میگه :
تو چطور میتونی همچین کاری بکنی حیوون ؟؟ .. سلیم : فقط من نبودم ، اردوانم بود ، وورالم بود ، کریمم بود .. اردوان : سلیم !! .. سلیم : اردوان قرص داد .. اردوان : ساکت شو پسر .. سلیم : همه چی میوفته گردن من ، بگو دیگه ، مگه دروغه ؟ .. اردوان : دیوونه شدی پسر ؟ ساکت شو . میکشمت ..
و با هم درگیر میشن !