خانه
2.55M

شعر و شیدایی

  • ۱۶:۳۶   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    زهر شیرین

    تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
    که نامی خوش‌تر از اینت ندانم.
    وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
    به غیر از زهر شیرینت نخوانم.


    تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی،
    تو شیرینی، که شور هستی از توست.
    شراب جام خورشیدی، که جان را
    نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

    بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!
    که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
    ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
    که او زهر است، اما … نوشداروست!

    چه غم دارم که این زهر تب‌آلود،
    تنم را در جدایی می‌گدازد
    از آن شادم که در هنگامه‌ی درد،
    غمی شیرین دلم را می‌نوازد.

    اگر مرگم به نامردی نگیرد:
    مرا مهر تو در دل جاودانی‌ست.
    وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
    تو را دارم که مرگم زندگانی‌ست.

    فریدون مشیری
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان