خانه
2.56M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۰۴   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    مرگ من

    مرگ من روزی فرا خواهد رسید
    در بهاری روشن از امواج نور
    در زمستانی غبارآلود و دور
    یا خزانی خالی از فریاد و شور


    مرگ من روزی فرا خواهد رسید
    روزی از این تلخ و شیرین روزها
    روز پوچی همچو روزان دگر
    سایه‌ای ز امروزها‌، دیروزها

    دیدگانم همچو دالان‌های تار
    گونه‌هایم همچو مرمرهای سرد
    ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
    من تهی خواهم شد از فریاد درد

    می خزند آرام روی دفترم
    دست‌هایم فارغ از افسون شعر
    یاد می‌آرم که در دستان من
    روزگاری شعله می زد خون شعر

    خاک می خواند مرا هر دم به خویش
    می رسند از ره که در خاکم نهند
    آه شاید عاشقانم نیمه شب
    گل به روی گور غمناکم نهند

    بعد من ناگه به یک‌سو می روند
    پرده‌های تیرهٔ دنیای من
    چشم‌های ناشناسی می خزند
    روی کاغذها و دفترهای من

    در اتاق کوچکم پا می نهد
    بعد من، با یاد من بیگانه‌ای
    در بر آیینه می‌ماند به جای
    تار مویی، نقش دستی، شانه‌ای

    می‌رهم از خویش و می‌مانم ز خویش
    هر چه بر جا مانده ویران می‌شود
    روح من چون بادبان قایقی
    در افقها دور و پنهان می‌شود

    می‌شتابند از پی هم بی‌شکیب
    روزها و هفته‌ها و ماه‌ها
    چشم تو در انتظار نامه‌ای
    خیره می‌ماند به چشم راه‌ها

    لیک دیگر پیکر سرد مرا
    می‌فشارد خاکِ دامنگیر خاک
    بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو
    قلب من می‌پوسد آنجا زیر خاک

    بعدها نام مرا باران و باد
    نرم می‌شویند از رخسار سنگ
    گور من گمنام می‌ماند به راه
    فارغ از افسانه‌های نام و ننگ

    فروغ فرخزاد
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان