خانه
2.56M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28195 |24368 پست

                            

  • leftPublish
  • ۱۷:۲۵   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    تو بمان

    با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان
    همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان

    من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام
    تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان


    داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
    بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان

    زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
    دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان

    هر دم از حلقه عشاق، پریشانی رفت
    بسر زلف بتان! سلسله دارا تو بمان

    شهریارا، تو بمان بر سر این خیل یتیم
    پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

    سایه، در پای تو، چون موج، دمی زار گریست
    که سر سبز تو باد کنارا تو بمان

    هوشنگ ابتهاج
  • ۱۷:۳۹   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    غم شیرین

    اما من و تو
    دور از هم می پوسیم
    غمم از وحشت پوسیدن نیست
    غمم از زیستن بی تو دراین لحظه پر دلهره است


    دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
    از سر این بام
    این صحرا این دریا
    پر خواهم زد خواهم مرد

    غم تو این غم شیرین را
    با خود خواهم برد …

    حمید مصدق

  • ۱۷:۳۹   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    تو گل سرخ منی

    وای باران
    باران
    شیشه پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه
    کسی نقش تو را خواهد شست؟

    آسمان سربی رنگ
    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
    میپرد مرغ نگاهم تا دور
    وای باران
    باران
    پر مرغان نگاهم را شست
    خواب رویای فراموشیهاست
    خواب را دریابم
    که در آن دولت خاموشیهاست
    من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم
    و ندایی که به من میگوید
    گر چه شب تاریک است
    دل قوی دار
    سحر نزدیک است
    دل من در دل شب
    خواب پروانه شدن میبیندمهر در صبحدمان داس بدست
    خرمن خواب مرا میچیند
    آسمانها آبی
    پر مرغان صداقت آبیست
    دیده در آینه صبح تو را میبیند
    از گریبان تو صبح صادق
    می گشاید پر و بال
    تو گل سرخ منی
    تو گل یاس منی
    تو چنان شبنم پاک سحری
    نه
    از آن پاک تری
    تو بهاری
    نه بهاران از توست
    از تو میگیرد وام
    هر بهار این همه زیبایی را
    هوس باغ و بهارانم نیست
    ای بهین باغ بهارانم تو

    حمید مصدق
  • ۱۷:۳۹   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    خاطر پریشان

    تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را
    می کشم بر نگاه نازآلود نرم و سنگین حجاب مژگان را

    دل گرفتار خواهشی جانسوز، از خدا راه چاره می جویم
    پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم


    آه…هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراهست
    هر چه گفتم دروغ بود دروغ، کی ترا گفتم آنچه دلخواهست

    تو برایم ترانه می خوانی، سخنت جذبه ای نهان دارد
    گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد

    شاید این را شنیده ای که زنان در دل «آری » و «نه» به لب دارند
    ضعف خود را عیان نمی سازند، رازدار و خموش و مکارند

    آه من هم زنم ، زنی که دلش در هوای تو می زند پر و بال
    دوستت دارم ای خیال لطیف، دوستت دارم ای امید محال

    فروغ فرخزاد
  • ۱۷:۳۹   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    شعر یعنی

    شعــر یعنــی بــا افــق یک دل شدن
    یــا لبـــاسی از شقـــایق دوختـن
    شعــر یعنــی بــا وجـــود خستـــگی
    بــر ســر پـــروانــه دل ســوختــن


    شعــر یعنــی سـری از اسرار عشق
    شعــر یعنــی یــک ستاره داشتن
    شعــر یعنــی یــک نگـــاه خستـــه را
    از کــویــر گــونــه ای بـــرداشتــن

    شعــــر یعنـی داستـــانی نـــاتمـــام
    شعــر یعنـی جاده ای بی انتها
    شعـــر یعنــی گفتن از احساس موج
    در کنـــار حســـرت پـــروانـه ها

    شعــر یعنـــی آه ســرخ لالـــه هــا
    شعـر یعنی حرف پنهان در نگاه
    شعــر یعنــی تـــرجمــان یـک نفس
    عمــق سایه روشن دشت پگاه

    شعــر یعنـــی یــک زلال بــی دریـغ
    شعــر یعنــی راز قلب یک صدف
    شعــر یعنـــی درد دل هــای نسیم
    حــرفی از تنهــاییِ سبــز علف

    شعــر یعنــی تاب خوردن روی موج
    در کنــار برکــه ســاحــل سـاختن
    شعــر یعنــی هــدیـه ای از آسمان
    بهــریـــاسی بینـــــوا انــــداختــن

    شعــر یعنــی فصلــی از ســال نگـاه
    شعــر یعنــی عــاشقــانه زیستن
    شعــر یعنــی پـــولکـی از عشــق را
    روی دامــان کــویـــــری ریختــن

    شعــر یعنــی حــسَّ یـک پرواز محض
    در میـــان آسمـــان پیــدا شدن
    شعــر یعنــــی در حصـــار زنـــدگــی
    غـــرق در گلــواژه رویـــا شـدن

    شعـــــر یعنــــی قصـــه یـــــک آرزو
    شعـــر یعنی ابتــدای یک غروب
    شعــر یعنــی تکـــه ای از آسمــان
    شعر یعنی وصف یک انسان خوب

    شعـر یعنی قلعه ای از جنس عشق
    کــم کنــم از واژه و حرف و سخن
    شعــر یعنـی حرف قلبی سرخ و پاک
    نــه عبوری ساده چون اشعار من

    مریم حیدرزاده
  • leftPublish
  • ۱۷:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    مانند یک بهار…. مانند یک عبور….
    از راه میرسی و مرا تازه میکنی.
    همراه تو هزار عشق از راه میرسد
    همراه تو بهار…


    بردشت خشک سینه من سبز میشود.
    وقتی تو میرسی…. در کوچه های خلوت و تاریک قلب من … مهتاب میدمد…
    وقتی تو میرسی…
    ای آرزوی گم شده بغض های من…
    من نیز با تو به عشق میرسم…
  • ۱۷:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    گل خشکیده

    بر نگه سرد من به گرمی خورشید
    می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت

    تشنه ی این چشمه ام، چه سود، خدا را
    شبنم جان مرا نه تاب نگاهت


    جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
    از تو در این گوشه یادگار ندارم

    زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
    یک نفس از دست غم قرار ندارم

    ای گل زیبا، بهای هستی من بود
    گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم

    گوشه ی تنها، چه اشک ها که فشاندم
    وان گل خشکیده را به سینه فشردم

    آن گل خشکیده، شرح حال دلم بود
    از دل پر درد خویش با تو چه گویم؟

    جز به تو، از سوز عشق با که بنالم
    جز ز تو، درمان درد، از که بجویم؟

    من، دگر آن نیستم، به خویش مخوانم
    من گل خشکیده ام، به هیچ نیرزم

    عشق فریبم دهد که مهر ببندم
    مرگ نهیبم زند که عشق نورزم

    پای امید دلم اگر چه شکسته است
    دست تمنای جان همیشه دراز است

    تا نفسی می کشم ز سینه ی پر درد
    چشم خدا بین من به روی تو باز است

    فریدون مشیری
  • ۱۷:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28195 |24368 پست
    حافظ کنار عكس تو من باز نيت ميكنم
    انگار حافظ با من و من با تو صحبت ميكنم

    وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا
    دارم به اين بد قوليت ديريست عادت ميكنم

    چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست
    تقدير ويران ميكند من هم مرمت مي کنم

    در اشتباهي نازنين تو فكر کردي اين چنين
    من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي کنم

    نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت
    هر جاي دنيا که روم احساس غربت مي کنم

    بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست
    در حمل بار غصه ات با شوق شرکت ميكنم

    يك شادي کوچك اگر از روي بام دل گذشت
    هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت ميكنم

    خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش
    دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت ميكنم
  • ۱۷:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    دلاویزترین شعر جهان

    « دوستت دارم » را
    من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
    این گل سرخ من است.

    دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
    که بری خانه دشمن
    که فشانی بر دوست،
    راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست!


    در دل مردم عالم – به خدا –
    نور خواهد پاشید
    روح خواهد بخشید.

    تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو
    این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
    نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
    « دوستم داری » را از من بسیار بپرس
    دوستت دارم را با من بسیار بگو

    فریدون مشیری
  • ۱۷:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    زیرو بم ها

    زیرو بم ها
    پیچ و خم ها
    کوچه های دوستی را می شناسم


    من نقاب چهره ها را
    چهره ها را می شناسم
    چار فصل دوستی را
    باد را و برف را، سبزه، مگس را می شناسم

    من پیام چشمها را
    من زبان قلب ها را
    من نیاز گوشها را
    فکرها، احساس ها را می شناسم

    با سکوت خویش
    من نهضت دور و ناپیداترین نا گفته ها را
    رمز و راز و عمق و سطح گفته ها را
    هر که را و هر چه را در جای خود
    من با تمام هستی و با بودن آن می شناسم

    دشمنان را
    دوستان را
    دوست باید داشت
    بی توقع،بی نیاز
    دوست باید بود
    کوه ها را کاه باید یافت
    کاه ها را کوه باید دید
    یا که باید با غرور خویشتن ها ماند.

    فریدون ایل بیگی
  • leftPublish
  • ۱۷:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    لحظه دیدار

    لحظه دیدار نزدیک است
    باز من دیوانه ام، مستم
    باز می لرزد، دلم، دستم
    باز گویی در جهان دیگری هستم


    های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
    های ! نپریشی صفای زلفم را، دست
    آبرویم را نریزی، دل
    – ای نخورده مست –
    لحظه دیدار نزدیک است

    مهدی اخوان ثالث
  • ۱۷:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    وای از سکوت تو

    نبض مرا بگیر
    نبضم نمیزند
    انگار مرده ام
    انگار رفته ام
    در برزخی که تو
    آرام خفته ای


    با چشم های باز
    خوابیده ای ولی
    این بار چشم تو
    بیمارو خسته نیست

    چشمان باز تو
    لبخند میزند
    اما سکوت تو حرفی نمیزند
    بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
    اشک مرا بشوی
    نبض مرا بگیر

    نبضم نمیزند
    انگار مرده ام
    شاید سکوت تو تنها مقصر است
    در این کویر عشق
    ما جانمان یکی است
    وای این سکوت تلخ
    پایان زندگی است

    حرفی نمیزنی، نبضت نمیزند
    انگار مرده ای
    بی تاب می شوم
    فریاد میزنم
    وای از سکوت تو…وای از سکوت تو

    سمانه گل محمدی
  • ۱۷:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28195 |24368 پست
    برای دوست داشتنت،،،،
    محتاج دیدنت نیستم،،،،
    اگر چه نگاهت آرامم می کند،،،،!
    محتاج سخن گفتن با تو نیستم،،،،
    اگر چه صدایت دلم را می لرزاند،،،،!
    دوست دارم بدانی،،،،
    حتی اگر کنارم نباشی،،،،
    باز هم نگاهت می کنم،،،،
    صدایت را می شنوم،،،،
    " تو " همیشه با منی،،،،!!!
  • ۱۷:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    هوا را از من بگیر، خنده ات را نه!

    هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه!
    نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی
    هوا را از من بگیر، اما
    خنده‌ات را نه


    گل سرخ را از من بگیر
    سوسنی را که می‌کاری
    آبی را که به ناگاه
    در شادی تو سرریز می‌کند

    موجی ناگهانی از نقره را
    که در تو می‌زاید
    از پس نبردی سخت باز می‌گردم
    با چشمانی خسته

    که دنیا را دیده است
    بی هیچ دگرگونی
    اما خنده‌ات که رها می‌شود
    و پروازکنان در آسمان مرا می‌جوید

    تمامی درهای زندگی را
    به رویم می‌گشاید
    عشق من، خنده تو
    در تاریکترین لحظه‌ها می‌شکند

    و اگر دیدی، به ناگاه
    خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
    بخند، زیرا خنده تو
    برای دستان من
    شمشیری است آخته

    خنده تو، در پاییز
    در کناره دریا
    موج کف‌آلوده‌اش را
    باید برافروزد،

    و در بهاران، عشق من
    خنده ات را می‌خواهم
    چون گلی که در انتظارش بودم

    بخند بر شب
    بر روز، بر ماه
    بخند بر پیچاپیچ خیابان‌های جزیره،
    بر این پسر بچه کمرو
    که دوستت دارد

    اما آنگاه که چشم می‌گشایم و می‌بندم،
    آنگاه که پاهایم می‌روند و باز می‌گردند

    نان را، هوا را
    روشنی را، بهار را
    از من بگیر
    اما خنده‌ات را هرگز!
    تا چشم از دنیا نبندم

    پابلو نرودا
  • ۱۷:۴۲   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    شعله بیدار

    میخواهم و می خواستمت، تا نفسم بود
    میسوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود

    عشق تو بَسَم بود، که این شعله بیدار
    روشنگرِ شب های بلند قفسم بود


    آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
    غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

    دستِ من و آغوش تو، هیهات که یک عمر
    تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

    بالله، که بجز یاد تو، گرهیچ کسم هست
    حاشا،که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود

    سیمای مسیحاییِ اندوه تو، ای عشق
    درغربت این مهلکه فریادرسم بود

    لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم
    رفتم، به خدا گر هوسم بود، بَسَم بود

    فریدون مشیری
  • ۱۷:۴۳   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28195 |24368 پست
    امان از راه بی عابر
    امان از شهر بی شاعر
    امان از روز بی روزن
    امان از این همه رهزن
    امان از باده بی باده
    امان از سرو افتاده
    امان از تیغ بی دژان
    به جای بوسه بر گردن
    امان از سایه ی بی سر
    بر این درگاه درد اور
    امان از نا تمام تو
    امان از نا تمام من
    امان از روز بی رویا
    امان از شام مرگ آوا
    امان از جای صد دشنه
    میان چین پیراهن
    امان از شعله آخر
    هجوم باد و خاکستر
    که از پروانه ی پرپر
    اجاق شب نشد روشن
    امان از باد بی باده
    امان از سرو افتاده
    امان از تیغ بی دردان
    به جای بوسه بر گردن
    امان از روز بی رویا
    امان از شام مرگ آوا
    امان از جای صد دشنه
    میان چین پیراهن
    ببار ای خواب دیروزی
    بر این بازار خودسوزی
    که این خانه ی بی می
    ندارد اب مرد افکن
    برقصانم غزل بانو
    میان گفتن و خفتن
    میان ماندن و رفتن
    امان از راه بی عابر
    امان از شهر بی شاعر
    امان از روز بی روزن
    امان از این همه رهزن
    امان از باده بی باده
    امان از سرو افتاده
    امان از روز بی روزن
    امان از این همه رهزن
    امان از...........
  • ۱۷:۴۳   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    رهایم کن

    از این بن بست بی فردا رهایم کن
    از این دیروز و امروزها رهایم کن
    از این صحرای بی باران رهایم کن
    از این مرداب ماندنها رهایم کن

    از این شبهای بی تابی رهایم کن
    از این خواب پریشانی رهایم کن
    از این دریای طوفانی رهایم کن
    از این امواج سوزانی رهایم کن
    از این دنیای دلتنگی رهایم کن
    از این روزای تکراری رهایم کن
    از این بی تو بودنها رهایم کن
    از این دلهره نبودنها رهایم کن
  • ۱۷:۴۳   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    فکر کردن به تو

    دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
    تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!

    قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
    گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!


    گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
    گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

    آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
    من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست

    من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
    برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

    فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
    که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست

    استاد محمدعلی بهمنی
  • ۱۷:۴۳   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    می‌ترسم !

    می‌ترسم

    باران برتمام دنیا ببارد و تو نباشی
    از آن روزی که رفته‌ای من عقده‌ی باران دارم…
    . . .
    آه زمستان بود
    زمستانی که پوستینش را بر من می‌افکند
    و من از سرما و دلتنگی هیچ هراس نداشتم
    و تو نجوا می‌کردی:
    دست‌هایت را بیاور گیسوانم اینجاست!
    . . .
    حالا می‌نشینم
    و باران‌ها تازیانه می‌زنند
    بر بازوانم، بر رخساره‌ام ، بر اندامم…
    پس چه کس پناهم دهد؟
    ای همچون کبوترِ مسافر در میان چشم و نگاه!
    چگونه تو را از خاطراتم بزدایم؟
    تو همچون نقش روی سنگ در قلبم جاودانه‌ای
    ای که در قطره قطره‌ی خونم خانه داری!
    هر کجا که باشی دوستت دارم
    ناشناخته‌هایی در توست
    گوشه‌ای از تاریخ و سرنوشت
    که پا به عرصه‌اش می‌گذارم…
    ” شعری از نزار قبانی “
  • ۱۷:۴۴   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    لحظه دیدار

    لحظه دیدار نزدیک است
    باز من دیوانه ام، مستم
    باز می لرزد، دلم، دستم
    باز گویی در جهان دیگری هستم


    های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
    های ! نپریشی صفای زلفم را، دست
    آبرویم را نریزی، دل
    – ای نخورده مست –
    لحظه دیدار نزدیک است

    مهدی اخوان ثالث
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان