۰۰:۲۷ ۱۳۹۲/۹/۱۳
وحشتناک سرم میکنم
نامزد بودیم با یوسف رفتم مشهد زیر چادر تو حرم یه روسری حریر سرم بود یه آخونده از جلومون داشت رد میشد اومدم چادرم رو محکم کنم روسری و چادرم افتاد کف حرم
آخونده سرش رو انداخته بود پایین و یوسف رو دعوا کرد که این خانوم رو جمعش کن
کلی خندیدیم ههه