شلامم خاله ها.بزالین اول با بابایی دعفا تونم.(بابایی چلا یادت لفت به خاله ها بگی من دوهفته است دندون پایینم لیشه زده ونک دندونم از لشه ژده بیلون؟
)
پدر: بابایی خوب گرفتارم هر روز سرکار جنگ اعصاب وسرم شلوغه خونه هم که میام شبها که نمیزاری بخوابم روزها هم دیگه نایی نمیمونه.تازه دوربینم امانت دادم به کسی فعلا ، باشه دوسه روز دیگه عکسشو میزارم
خوب باشه فهلا میبشخمت بابایی
متشکرم پسرم(بابایی تودلش:عجب بچه پرروایه ها