وقتی مارال 11 ماهش بود مامان بابا فهمیدن یه مهمون کوچولو سرزده تو راه روزهای سختی بود مامان بابا نمی دونستن چیکار کنن از یه طرف مارال هنوز کوچیک بود از طرف دیگر دلشون نمیومد زندگی یه فرشته پاک رو به خاطر اشتباه خودشون ازش بگیرن