بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه فیل
یکی از روشهایی که به فهم سوره های قرآن کمک می کند، مطالعه پس زمینه های مربوط به سورههاست. این پس زمینهها شامل آشنایی با فرهنگ و عادات مردم آن زمان (زمان نزول سوره و زمان مربوط به ماجرایی که در سوره آمده است)، مکی یا مدنی بودن سوره، بررسی شخصیتهای مهم مطرح شده در سوره، وضعیت جغرافیایی و معیشتی مردم و ... است.
همچنین مطالعه شأن نزول و احادیث ذیل سوره هم در فهم قرآن بسیار راه گشاست.
برای فهمیدن بهتر سوره مبارکه فیل، داستان این سوره را به عنوان یکی از پس زمینهها بررسی میکنیم. منبع این مطلب تفسیر المیزان است.
همان طور که میدانید داستان اصحاب فیل در سال تولد حضرت رسول (ص) اتفاق افتاده است. یعنی 40 سال پیش از بعثت.
در آن زمان پادشاهی در یمن حکمرانی میکرده به نام ابرهه که ظاهراً نصرانی بوده است. وجود خانه کعبه در مکه باعث شده بوده تا علیرغم بیابانی بودن مکه و فرهنگ پایین ساکنانش، مکه به یک قطب گردشگری و تجاری در آن زمان تبدیل بشود. چیزی که یمن با وجود سطح بالاتر فرهنگی و اجتماعی از آن بی نصیب بوده است. ابرهه برای حل این مشکل اقدام به احداث خانه ای مشابه کعبه در یمن میکند. البته خانه ای با مناره های طلا و تزئینات و .... . ولی این اقدام او ثمر بخش نمیشود و نمیتواند توجه بازرگانان را از مکه به یمن جلب کند.
در این فضاها اتفاقات دیگری هم میافتد مثل بی احترامی یک فرد مکی به این خانه در یمن و ... که باعث میشود ابرهه تصمیم به تخریب کعبه بگیرد.
لذا لشکر وسیعی جمع آوری میکند و نقطه قوتشان را هم در استفاده از فیلها قرار میدهند. این لشکر به سمت مکه حرکت میکند (البته در مسیر هم اتفاقاتی میافتد) تا به نزدیکی مکه میرسد و در آنجا اسکان میکند تا در فرصت مناسب به مکه یورش ببرد و کعبه را نابود کند.
مردم مکه که از این لشکر کشی خبردار میشوند به بالای بلندیهای مکه میروند و با دیدن عظمت این لشکر و فیلهای آن تصمیم به ترک مکه میگیرند. در این میان تنها دو نفر در مکه میمانند. عبدالمطلب رحمهالله که وظیفه سقایت (آب دادن) زایران کعبه را به عهده داشت (که مقام بزرگی در آن زمان بوده) و شخص دیگری که پرده دار کعبه بود.
روایت شده که حضرت عبدالمطلب جد پیامبر کنار خانه کعبه میرود و دو دستش را بر چهارچوب در کعبه میگذارد و میگوید خدایا هر کس از چیزی که دارد دفاع میکند. این خانه هم برای توست. از آن دفاع کن. البته این نظر من است و هرچه تو حکم کنی پذیرفتنی است. (حضرت عبدالمطلب موحد بودهاند)
در این هنگام به عبدالمطلب خبر میدهند که لشکر ابرهه 200 شتر آن حضرت را که در بیابان به چرا مشغول بودند توقیف کرده است. حضرت به سمت اردوگاه ابرهه حرکت میکنند و تقاضای ملاقات میکنند و چون بزرگ مکه بودند به ایشان اجازه داده میشود. عبدالمطلب مردی تنومند و جذاب و پر هیبت بوده و وقتی وارد چادر ابرهه می شود ابرهه نا خودآگاه ایشان را احترام زیادی میکند و تحت تأثیر ایشان قرار می گیرد.
حضرت عبدالمطلب به ابرهه میگوید که لشکریانت 200 شتر من را مصادره کرده اند و من برای باز پس گرفتنشان آمدهام. در این هنگام ابرهه به ایشان میگوید به خدا وقتی وارد چادر شدی مبهوت و شیفتهات شدم اما با این حرف از چشمم افتادی. من آمدهام خانه کعبه را خراب کنم و تو که بزرگ مکه هستی به جای اینکه از من تقاضا کنی به مکه حمله نکنم به دنبال شترهایت آمدی.
عبدالمطلب پاسخ میدهد که هر چیزی صاحبی دارد. من صاحب شترانم هستم و دنبال آنها آمدهام این خانه هم خدایی دارد که خود از آن دفاع میکند. ظاهراً این حرف به شدت ابرهه را آشفته میکند اما از آنجا که آدمهای نادان نادانند این اضطراب و تکان خوردن باعث تغییر نظرش نمیشود و همچنان طبق برنامه تصمیم میگیرند صبح به کعبه حمله کنند. اما شبی پر از ترس و اضطراب میگذرانند انگار میدانستند عاقبت شومی خواهند داشت.
صبح با طلوع آفتاب پیش از اینکه این لشکر از جای خود حرکت کند در آسمان دستههایی از پرنده های کوچک ظاهر میشود که هر کدام سه سنگ با خودشان داشتند (این سنگها که نامشان سجیل است ظاهراً ترکیبی از گل و سنگ بوده و همان است که بر سر قوم لوط هم باریده). این سنگها طوری بوده که همشان به هدف اصابت میکردند و وقتی به بدن افراد یا فیلها میخورند بدن را سوراخ کرده و از آن طرف خارج میشدند. جوری که پیکرهای بی جان سربازان و فیلهای ابرهه همه قطعه قطعه بودند (کعصف مأکول)
تنها کسی که با بدن آش و لاش میتواند از مهلکه فرار کند خود ابرهه بوده که با همان وضعیت خودش را به یمن میرساند و به محض رسیدن به آنجا با همان متلاشی شدن بدن میمیرد.
در ادامه به تک تک آیهها میپردازیم انشاءالله