كافه گفت وگو ...

مامان مانیا : 
مهرنوش اعتراف میکنم که حوصلم نمیاد بگم راجع به چیه...طولانی بود خواهررر خودت زحمتشو بکش برو ببین

دارم می خونم ...

مهرنوش : 
سلام مونا جون
حدود 10 روزی نبودم تازه اومدم و یکم باید اوضاع رو تو شرکت مرتب کنم ولی شرکت می کنم
چالش در مورد چی هست؟

سلام مهرنوش خوبی؟

کجایی ما اون داستان رو که تموم کردیم. یه داستان نیمه لایت داریم مینویسیم. ازین خانوادگیا اما یهو توش شر هم میشه. خلاصه الان چند قسمت نوشتیم اما هنوز کسی کشته نشده  یکی اما داره میره که داشته باشه 

بهزاد لابی : 

مهرنوش : 
سلام مونا جون
حدود 10 روزی نبودم تازه اومدم و یکم باید اوضاع رو تو شرکت مرتب کنم ولی شرکت می کنم
چالش در مورد چی هست؟

سلام مهرنوش خوبی؟

کجایی ما اون داستان رو که تموم کردیم. یه داستان نیمه لایت داریم مینویسیم. ازین خانوادگیا اما یهو توش شر هم میشه. خلاصه الان چند قسمت نوشتیم اما هنوز کسی کشته نشده  یکی اما داره میره که داشته باشه 

سلام آقا بهزاد

خیلی حیف شد که برای آخر داستان قبلی نبودم، مجبور شدم برم مسافرت 

الان هم یکمی سرم شلوغه و تمرکز ندارم، اینطوری که می بینم تا آخر اینهفته یکمی خوشبینی هست که تمرکز داشته باشم ولی حتمن از شنبه اضافه می شم، قول می دم.