بهزاد لابی : من که میدونی نیمه گم شده نداشتم آلما، یه پازل 2000 تیکه گم شده داشتم، و هر سال 200 تا از دخترای این لیست که خیلی خوب عمل نمیکردن از 2000 تا حذف میشدن و 200 تا از دخترایی که در سراسر حهان توسنته بودن بهتر باشن حق داشتن بیان تو پازل من و کلی آمبولانس و کشته مرده و ...امسال دیگه به دلیل درخواست های زیاد دختران، پازلم رو 4000 تیکه کردم و 2000 نفر دیگه از بهترین های جهان حق بودن تو پازل رو دارن، اما نمیگم 100% اما تا حد زیادی حلوی فساد رو گرفتیم و کسایی که واقعا بهتر هستن میان تو لیست و نمیشه با رشوه بیان
مونا :
بهزاد لابی : ههه آره صددرصد، گفته های اطرافیان هم البته شنیدنی خواهد بود، چقدر به خواهر حامد رشوه دادی که بیان خواستگاری تو؟ بعدشم مخ حامد از همه جا بیخبر رو بزنه ههه
بهزاد لابی : نصیحت منم اینه که راه این دخترای ترشیده و از نفس افتاده ای که نفس نفس زنان در مسیر شوهر یابی نفس های آخرشون رو میکشن نره، و نو نفس و تازه بره سریع از یه پسری آویزون شه تا ترشیش رو ننداختن.واسه اینکه تاپیک منحرف نشه اضافه کنم که دوران دانشجویی بهترین فرصت میباشد و میگی نه از مونا بپرس!
alma fatami : واقعا واقعا مونا راس گفت حیف شما دسته گلا نیست، برید از مجرد بودتون لذت ببرید تا می تونید هم مردا رو سر کار بزارید انتقام همه رو ازشون بگیرد این موجودات از خود راضی رو ادب کنید
alma fatami : یه دوس داشتم همش بهم می گفت تورو خدا دعا کن منم زود شوهر کنم مثله تو یه روز بهش گفتم ببین تو که شوهر نداری یه درد داری اونم بی شوهریه اما من که شوهر دارم هزار تا درد دارم ، درد شوهر ،مادر شوهر، خواهر شوهر،فک وفامیل شوهر، و.... اونم گفت تو عمرم اینطور قانع نشده بودم
بهزاد لابی : ههه آره آره حتمن همینطوره الان اون دوستت که نحوه ی مخ زنی شوهرش رو تعریف کردی، داره تو یه سایت دیگه مینویسه که :بچه ها دانشجو که بودیم یه همکلاسی داشتیم اسمش مونا بود. همخونه هم بودیم.بعد اون عاشق یه پسره شده بود اسمش حامد بود. ولی حامد خیلی از اون سر بود، کلی هم خاطر خواه داشت، واسه همین هی مونا میومد شبا رو شونه ی من گریه میکرد که من حامد رو میخوام و چیکار کنم. تا اینکه من دست به کار شدم و یه فسنجون خفن درست کردم و با هم بردیم دم خونه حامد اینا و مونا داد فسنجون رو به مامانش و روشم با گردو نوشته بود که "غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو"همین جمله و فسنجون دل حامد رو زد و نه چیز به دست آورد و اومد با مونا دوست شد