۱۲:۳۶ ۱۳۹۳/۶/۱۸
h دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتومبيل جديدش بود كودك 4 سالهاش تكه سنگي را برداشت اون بر روي بدنه اتومبيل خطوطي انداخت مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده.
در بيمارستان به سبب شكستگيهاي فراوان انگشتهای دست پسر قطع شد، وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد: پدر كی انگشتهای من در خواهند آمد. پدر آنقدر مغموم بود كه هيچ نتوانست بگويد به سمت اتوموبيل برگشت، چندين بار با لگد به آن زد. حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد. او نوشته بود
"دوستت دارم پدر" روز بعد آن مرد خودكشي كرد
خشم و عشق حد و مرزي ندارند دومي (عشق) را انتخاب كنيد تا زندگي دوست داشتنی داشته باشيد