خوب چون آرنینا و متالیک چند وقته نیستن من از زاویه سوم شخص تعریف میکنم...
آرنینا بهم زنگ زد و گفت این جووکتون داره میره سمت خیابون عباس آباد. پیداش کردیم. گفتم یه ماشین بره بهشون گیر بده چیکاره ان و چه نسبتی دارن و ... اما فکر نکنم بشه دستگیرشون کرد. میگم ماشینشون رو بگردن، خودمم دارم میرم اونجا. دقیقا بگو چی تو ماشینش هست؟
گفتم یه ظرفه خیلی قدیمی نیست اما جایی که کِش رفتن بدگیره. ولی من نمیتونم اعلام دزدی کنم، چون قضیه کلا بو داره. اما قدم اول اینه که دست اونا نباشه. بعدا صحبت میکنیم.
آرنینا خودش رو رسونده بود به صحنه که دید ای بابا بخشکه شانس، سرهنگ آسمان زودتر از اون رسیده به محل و داره قضیه رو بررسی میکنه و خوب قطعا اجازه نمیده کل ماشین رو بگردن. آرنینا سریع یه چیزی به ذهنش رسید. نرگس ...