۱۰:۵۸ ۱۳۹۲/۱۲/۱۶
بر باد رفته
اسکارلت بزرگ ترین دختر جرالد اوهارا صاحب مزرعه پنبه تارا .با فهمیدن اعلام نامزدی وازدواج اشلی ویلکز پسر مالک مزرعه مجاوربا دختر خاله اش ملانی همیلتون به فکر ابراز علاقه به اشلی میفتدچون فکر میکند اشلی به خاطر ناامید شدن از او میخواهد ازدواج کند. در یک میهمانی در خانه ویلکز اسکارلت به اشلی اظهار علاقه میکند ولی اشلی عنوان میکند که می خواهد با دخترخاله اش ملانی ازدواج کند. رت باتلر ماجراجوی خوش قیافهای که شاهد صحبت ها بودهاست از جسارت اسکارلت خوشش ماید. جنگ شمال و جنوب آمریکا آغاز میشود و اسکارلت با چارلز برادر ملانی ازدواج میکند، ولی چارلز در اردوی آموزشی درمیگذرد. اسکارلت به آتلانتا پیش ملانی میرود و در آنجا دوباره با رت باتلر که حالا دلال ارتش است و پول کلانی به جیب میزند روبه رو میشود. وقتی آتلانتا مورد حمله نیروهای شمالی قرار میگیرد رت به اسکارلت و ملانی که تازه زایمان کرده کمک میکند که از شهر بگریزند و آنگاه به جنوبیها میپیوندد. وقتی اسکارلت به تارا میرسد مادرش مرده و پدرش دچار جنون شدهاست و مسئولیت نگهداری مزرعه بر دوش اسکارلت میافتد. اشلی از جنگ برمیگردد و درکنار اسکارلت زندگی میکند. شمالیها برای مزرعه مالیات سنگینی وضع میکنند و اسکارلت برای نگهداری مزرعه وتهیه پول به شهر میرود و با فرانک کندی نامزد خواهرش ازدواج میکند. پس از مرگ فرانک اسکارلت اداره کارخانه چوب بری او را به عهده میگیرد. سرانجام رت باتلر از اسکارلت تقاضای ازدواج میکند وباهم ازدواج میکند ولی توجه مداوم او به اشلی ازدواجشان را به جدایی میکشاند. پس از مرگ دختر خردسالشان رت برای همیشه اسکارلت را ترک میکند و اسکارلت که بالاخره دریافتهاست اشلی هیچگاه او رادوست نداشته و علاقه او به اشلی بیشتر یک رویای کودکانه بودهاست به مزرعه پنبه تارا بازمیگردد تا به زمین نزدیک باشد و از آن نیروی حیات بگیرد.