در حال حاضر دارم کتاب "ابله" رو میخونم
خلاصه ی از رمان:
آخرین بازمانده میشکین ها شاهزاده لئون میشکین بعد از طی کردن دوران درمانش از سویس با جیب خالی به روسیه باز میگردد، تا با آخرین بانو بازمانده میشکین ها - الیزابت ملاقات کند(همسر ژنرال اپانتچین و سه دختر آنها؛ الکزاندرا- آدلائید و آگلائه) چندی نمیگذرد که ارثیه ای خوب به او میرسد.
وی از آغاز ورود بواسطه دو تن از هم قطاری هایش با زنی به نام ناستازی فیلیپوونا آشنا می شود( ناستازی- بانوی زیبا رو و دانا که بسیار دلباخته دارد اما بعد رابطه اش با توتسکی (پدر خوانده اش) مسیر زندگی جدیدی در پیش میگیرد) و کمی بعد دلباخته هر دو زن آگلائه و ناستازی میشود...