هر چه دل تنگت میخواهد بگو(بذار)

دلم گرفته؟؟؟؟؟
ازهمه کسانی که حاله خوشمو به
گریه و دلتنگی تبدیل کردن

هیچ کس نمی داند...



همه چهره ی آرامت را می بینند...

همه صدای خنده هایت را می شنوند..

هیچ کس حس نمی کند دل نا آرام ت را, تنهاییت را

بغض گلویت را...

دست خودت نیست, "باید" جلوی دیگران بخندی...

هیچ کس نمی داند وقتی به چهار دیواری اتاقت می رسی

غصه ها رو از پشت درب بر می داری و به

حال امروزت افسوس می خوری...!

کاش اتاقت انبار غصه هایت نبود....

کاش تخت خوابت جای خوابت بود, نه گریه هایت

بگذار بگویند خسیسم !

من...

دوستت دارم هایم را ...

خرج کسی که لیاقتش را ندارد

نمیکنم...!

متاسفم برای انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند

دیگر به دنبال ِ همراه ِ “اوّل” نیستم ! این روزها اول ِ راه ، همه همراهند….
این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ “آخر” گشت …

دنـیـای مــا پـُـر از دسـت هائی است

کـه خــسـتـــه نــمـی شـــونـد

از نـگــــه داشـتـــــن

نـقـاب ها !

بعضی ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﺮﻕ ﻣﯿﺰﻧﻦ

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺮﺩﻩ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺑﻮﺩﻩ..

گآهـے دِلَـتـــ از سن و سالت مےگیرد
میخواهے کودکـــ باشے
کودکے بهـ هر بهانهـ ای بهـ آغوشـِـ غَمخوارے پناهـ مے بَرَد
و آسودهـ اَشک مے ریزد
بُــزُرگــــ کهـ باشے
بایَد بغض هآے زیادے را بـےصدآ دفن کنے ....

خدایای من، معبودم:

دلم برایت تنگ می شود ،

با آنكه می دانم همه جا هستی،

اما به آسمان نگاه می كنم،چرا كه

آسمان سه نشـانه از تو

دارد:

بی انتهـاست
و بی دریـغ
و چون یك دست مهربان،همیشه بـالای سر ماست
خدایا آسمانی دوستت دارم...

همه گفتند:
بخشش از بزرگان است
من بخشیدم و هیچ کس نگفت
چقدر بزرگ شدى
همه گفتند:
بلد نبودى حقت را بگیرى . . .

ناشنوا باش...
وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند...

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم. همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ، جهانرا با همه زیبایی و زشتی ، بروی یکدیگر ، ویرانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ، بر لب پیمانه میکردم


اگر من جای او بودم .بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ، گردش این چرخ را وارونه ، بی صبرانه میکردم


عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،! و گر نه من بجای او چو بودم ، یکنفس کی عادلانه سازشی ، با جاهل و فرزانه میکردم

خداوندا:

ما را ببخش به خاطر همه ی درهایی که زدیم

و

هیچکدام خانه ی تو نبود...

آدمای دنیای من فعل هایی را صرف میکنند که برایشان صرف داشته باشد....!

تَــرانه : خــدایــا دارم میترکَـــم !

خیــلی وقــته ازت خــواســتَــم کمکَـــم کنــــی !

هیــچ وقــت نفهمــیدم چجــوری کمکــــ کردی !

چــه جــوریشــو دیگــه خــودت بهتـــر میدونی !

ولــی خــواهِــش میــکنم تنهــام نذار !

دیــگــه وقــتــی خــودتـــــ هــمــه چیــو میــدونــی ، دیــگــه مَــن نبــاید بتَــرسَـــم !

ولـــی میتــرسم

{ مَــن تــرانه 15 ســآل دارم - رســول صدر عـامــلــی }

خدا را دوست بدارید
حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید

رفتی و آدمک ها رو جا گذاشتی
قانون جنگل رو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلت رو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
میدونم میبینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره

این دنیا جاییست که وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی بغل گرفته ای
به جای همدردی....
برایت پول خرد می اندازند!

بازم خوبه پول و میندازن

تابلو،نقاش را ثروتمند کرد ...
شعر،شاعر به چند زبان ترجمه شد ...
کارگردان جایزه گرفت ...
وهنوز سر همان چهار راه واکس میزند "کودکی" که بهترین سوژه بود ...