مهرنوش :
سلام نوشان جون
ممنون که با رعایت زمانبندی داستان خودت رو نوشتی
من راستش زیاد طرفدار این قسمتت نیستم ولی زیاد غر نمی زنم چون در زمانی که فرصت اصلاح بود من نتونستم نظرمو بگم و فرصتی برای اصلاح در احتیار تو قرار نگرفت.
ولی برای اینکه از نظر من مطلع باشی مواردی که به نظرم رسید رو بهت می گم:
اول اینکه نحوه ی فرار یک پسر بچه رو از دست سربازان مسلح خیلی سر سری نوشتی و من اگر جای تو بودم جوری می نوشتم که انگار پسربچه پنهان شده و بعدا فرارکرده که طبیعی تر و باورپذیرتر به نظر بیاد.
دوم اینکه قسمت های این قسمت خیلی منسجم به نظر نمی رسه و من یکجاهایی احساس کردم که قسمت های مختلف از یک گام یکسان برخوردار نیستند و بریده بریده به نظر میان.
سوم: اینکه حالا که به عقب فلش بک زدی و دوباره به مذاکرات آکوییلا با باسمون ها پرداختی خیلی بهتر بود که به روبداد بعدی یعنی از راه رسیدن کاروان بزرگشون و بی معنی بودن پیام اونها و ... اشاره ای می کردی.
چهارم: نام گذاریت برای باسمون ها عالی بود و یکی از نکات درخشان این قسمت بود و دیگه بعد از تکاما و کیموتو، نام های اخیر ژاپنی طور بودن باسمون ها رو مشخص کرد :D
نکته بعدی در مورد کیه درو و اسپارک هست: یکجوری نوشتی که انگار کیه درو تصمیم خودش رو برای حمله بصورت قطعی گرفته ولی اسپارک مخالف هست و راه دیگه ای رو انتخاب کرده! یکجوری باید سلسله مراتب رو بین اینها و باقی وفاداران به اسپروس نشون بدی.
و آخرین نکته تیر خوردن پسر بچه از فاصله نزدیک بود به نحوی که تیر بهش اصابت کرد و با ناله به زمین افتاد ولی در خط بعدی نوشتی که زخم سطحی بود! یکم مشکل می شه این اتفاق رو تجسم کرد چون زخم با شمشیر که نبود که مثلا خراش باشه و اگر تیر فقط بهش ساییده بود که دلیل نداشت به زمین بیوفته! شایدم من دارم زیادی گیر می دم
به هر حال دوباره تاکید می کنم که از نظر من یک قسمتی که من یا بقیه بهش انتقادهایی داشته باشیم هزار بار بهتر از تاخیر در هر روز هست و اینو در آخر فصل در امتیازات حتما باید در نظر بگیریم و جریمه تاخیر رو خیلی جدی محاسبه کنیم.
خیلی خیلی ممنون که انتقاد های بی سر و ته من رو خوندی و ممنون که به موقع نوشتی.