نوشان :
بهزاد لابی :
سلام بچه ها. من قسمت مربوط به خودم رو نوشتم. ببخشید با تاخیر شد. لطفا نظرتون رو بگید.
سلام بهزاد بالاخره نوشتی دستت درد نکنه ولی منم آماده بودم که بنویسم تا زمان بیشتری داشته باشی
داستانت طبق معمول قشنگ بود و پر از جزییاتی که فکر میکنم جا داشت بهش پرداخته بشه هرچند اتفاق خاصی نیوفتاد کاش به شارلی هم میپرداختی
فقط اونجایی که فرماندهان با هم صحبت میکنن نوشتی سیمون دست به سینه بود بعد دستشو گذاشت پشت سرش! واقعا گذاشت پشت سرش یا از پشت به هم قلاب کرد؟ از پشت قلاب کردن بیشتر به یه فرمانده میخوره پشت سر گذاشتن و من نمیتونم خوب تصور کنم
نه همون از پشت به هم قلاب کرد اما متاسفانه الان دیگه امکان ویرایش نیست.
در مورد شارلی هم راست میگی، ولی اینقدر داستان زیاده که هی یکی دوتا رو باید جا بذارم.