مهرنوش :
سلام آقا بهزاد منم داستان رو خوندم، آفرین که با مشغله زیاد به موقع نوشتی، کلیت داستان خوب و گیرا بود ولی بخش لیندا یکم سرسری شده بود و در مکالمه ی فرماندهان یجایی اندریاس داشت از هوش نظامی لابر تمجید می کرد ولی بعدا سیمون گفت نیازی به تعریف و تمجید نیست و من تلاشم رو در لیتور کردم! به نظر من اینجا یک مشکلی وجود داره یا من خوب متوجه نشدم!
آره با مهرنوش موافقم. منم میخواستم بگم که اینجا ری اکشن لابر نوشته نشده بود و نگفتی در جواب، لابر چی گفت
لابر بیچاره هیکشی لابرو دوست نداره
ولی میدونم به خاطر ضرب آهنگ سریع داستان این قسمتو ننوشتی خودم متوجه شدم.