بهزاد لابی :
نوشان :
نخیرم تو کشتیش تیر خورد که خورد میشد خوب شه
برو زنده اش کن
از پایین تپه تا بازگشت از روی تپه و برگشتن به قلعه شاید بالای یک ساعت بدون اینکه دم بزنه و موجب کند شدن عقب نشینی بشه، به تاخت باهاشون اومد.
جونش رو داد تا ارتش نظمش رو از دست نده
چرا رفتي چرا من بي قرارم
رقع اله من يقرع فاتحه مع الصلوات