بهزاد لابی :
مهرنوش :
خوب به نظر میاد که بیشتر موارد رو نوشان جون و فرک جون گفتن، به نظر منم قسمت خیلی خوب و پر محتوایی بود و من حس نکردم که نیاز به شاخ و برگ بیشتری داره، فقط تنها نقطه ضعف مشهود لحظه برخورد شاردل با لابر هست، من فکر می کنم که نویسنده اصلی ریورزلند باید مشکل رو حل کنه، به نظر من اول کار فرک جون خودش هم از لابر خوشش نمی امد ولی بعدا دلش براش سوخت و تغییر عقیده داد، به هر جهت الان وقتشه که موضوع ارتباط لابر و شاردل شفاف بشه و بدونیم که از این به بعد این دو فرد تعیین کننده چه نوع رابطه ای رو باید به نمایش بگذارن.
اینجا لحظه برخورد شاردل و لابر بعد از ماه ها خیلی مبهم نوشته شده و خواننده نمی دونه که این ابهام از چه موضوعی نمایندگی می کنه!؟ بقیه داستان بخصوص بازگشت پودین به میز بازی عالی بود.
آفرین آقا بهزاد.
ممنون مهرنوش
الان نوبت نوشان در نقش سیلور پاینه، درسته؟
منم میرم الان شوخیم رو پاک میکنم و جاش مینویسم شراب.
در مورد اون بخش مربوط به شاردل و لابر، من فرصت نکردم با فرک به عنوان شخصیت پردازشون و نوشان برای ادامه داستان صحبت کنم. اما فرض رو برین گرفتم که یه جور بی اعتمادی بین طرفین وجود داره. شاردل همیشه میترسه که این ازدواج باعث بشه که لابر به عنوان نبردبون بخواد ازش استفاده کنه و در عین حال خیلی براش سخته که جلوی بالا رفتن لابر رو هر بار بگیره. لابر هم میترسه که هر لحظه یه تصمیم یا اتفاق حیاتی باعث بشه که زندگی شاردل ازین رو به اون رو بشه و تو روی جدید دیگه نقشی نداشته باشه. حالا با همه علاقه ای که به هم داشتن، توی برخورد اول سعی کردن ببینن همه چی سرجاشه هنوز بعد از این همه اتفاق یا نه.
روی این حساب این ابهام در وجود اونا بود.
بهزاد در مورد لابر درست می گی اما شاردل نه.