۱۳:۵۵ ۱۳۹۸/۲/۳۱
نوشاندو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
ناکامورا پس از ورود به میسالا، مستقیما به کاخ پادشاهی رفت و با پادشاه میسالا ملاقاتی کوتاه ترتیب داد. شینتا ازین که نتوانسته بود او را درین ملاقات همراهی کند بسیار مایوس و عصبانی بود.
ناکامورا : خودت رو سرزنش نکن پسر. فکر نمیکنم قیافه لوشیکی(پادشاه میسالا) وقتی توی صورتش تف انداخته باشن خیلی دیدنی باشه.
شینتا : فکر میکردم که اونها متحد ما هستن.
ناکامورا : بله هستن. و قرار شد نقشه ما رو مو به مو اجرا کنن.
درین لحظه برخلاف تشریفات رایج، فرمانده ارتش میسالا به محل اقامت ناکامورا آمد و اجازه ورود خواست.
ناکامورا بدون اتلاف وقت مستقیم نقشه را برای اون شرح داد : ما کشتی های باری زیادی همراه داریم که پر از سلاح، اسب و آذوقه ست. من پایتخت آرگون رو محاصره خواهم کرد. و شما یک ماه فرصت دارید که تمام مردان میسالا رو مسلح کنید. گروههای یکصد نفره تشکیل بدید که توسط ده ارتشی میسالا رهبری بشن. هسته اصلی ارتش رو برای مبارزه با نیروهای پشتیبانی آرگون به سمت مراکز اصلی نظامی اونها میفرستید و با این افراد جدید به همه شهرهای کوچک و دهکده های آرگون حمله میکنید. شهر به شهر و روستا به روستا رو به آتش میکشید. همه زنها از آن کسانی میشه که مردهای بیشتری رو سر بریده باشن. مگر اینکه واقعا مردی اراده کرده باشه که علیه پادشاه ترسوی آرگون قیام کنه. لازمه خیلی زود با سر بریدن چند آرگونی اراده شون رو بسنجید. دو ماه دیگه باید آسمون این قاره پر شده باشه از دود آتش و صدای شیون زنان آرگونی