فرک (Ferak) :راستی مهرنوش ، دو بخش از ایده ت باعث میشه من خیلی گیج شم و متوجه منظورت نشم .
ایده تو:پیشنهاد من اینه که داستان جادوی سیاه رو بیخیال شیم، باسمن ها همینطوری بسیار قدرتمند باشن و ما رو درب و داغون کنن، ما با سختی زیاد بلاخره به آخرین کتیبه که درخاک سیلورپاین هست یه نام کل سوزان(نفت) دسترسی پیدا می کنیم و بازمانده های ما در داستان در آخرین محاصره با استفاده از آتش سوزی های گسترده نفتی راه نجاتی پیدا می کنن.
اول-می گی من دوست ندارم که داستان با نیروی مجیک و غیر انسانی تموم شه...در حالیکه توی ایده ت نیروی کتیبه گل سوزان هست که ورق رو برمی گردونه.
دوم- میگی نمیخوای داستان پایان پیروزی داشته باشه و همه نابود شن بهتره...بعد توی ایده ت با نیروی کتیبه راه نجاتی پیدا میشه...پس نابود نمیشن.
من اینطوری برداشت کردم که تو ایراداتی از نظرات دیگه می گیری که به سناریوی خودت هم وارده. حالا اگه توضیح بدی من متوجه اشتباه احتمالیم میشم. مرسی.
فرک جون من عمدا زیاد توضیح ندادم که با یک داستان از قبل نوشته شده روبرو نباشیم و دست و پای سایر نویسندگان رو نبندم.
منظورم در کل اینه که ما تا پیدا کردن آخرین کتیبه جنگ های بسیاری عمدتا با شکست و صحنه های حماسی و فداکاری های زیاد انجام می دیم تا در انتهای داستان به کتیبه دسترسی پیدا می کنیم، یعنی تا اینجا یعنی تا آخرین محاصره ما هر چی تلفات قرار بوده بدیم رو تقریبا دادیم.
بعدش افکت نفت ظاهر می شه که یک مجیک تمام عیار مثل جادوی سیاه یا مرغ دانا یا حتی خود کتیبه ها نیست.
یک چیز واقعی هست که مجیکش اینه که در اون زمان قابل دسترسی نبوده ولی خواننده امروزی می دونه که اگر نفت بود چکارهایی می شد باهاش کرد. و آتش سوزی هایی که برای قدیمی ها سورپرایز بزرگی بود باعث می شه بازمانده های کمی نجات پیدا کنن و اون امیدی که نوشان دوست داره در آینده ی قاره باشه با چند تا بازمانده نامدار حاصل بشه
من بکلی مخالف جادو نیستم ولی می گم سرنوشت داستان رو کلا مجیک و غیر منطقی نکنیم.