بچه ها من راستش نه برای جادوگرها داستان دارم نه برای اتان نه برای تایگریس.
تایگریس که نشسته یه گوشه نون و ماستش رو میخوره. جادوگرهام که بدبخت شدن رفت فوقش قراره به این بدبختیشون بپردازیم دیگه. اتان رو هم اصلا توافق نکردیم که صد در صد زنده میمونه. شاید نرسیدن به جای امن رو کشته شدن
در مورد بعضی از داستانهای نیمه رها شده هم الان بهش بپردازیم بدتر وصله پینه طور میشه. مثل داستان کلارا.