خانه
609K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۱۳:۳۶   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش :
    فرک (Ferak) :

    نوشان انگار تا دقیقا آدرس ندی، مهرنوش راضی نمیشه.
    از اونجا که بحث الان حالت نظرسنجی و همفکری داره بگم که من خودم دوست ندارم پایان داستان با جادوی کتیبه باشه و دلم میخواد به روابط انسانی و قوانین حاکم بر دنیا مربوط باشه مثلا توی گیم او ترونز دیدیم کسی سری رو به ناحق با یک شمشیر زد و به ناحق سرش زده شده(مثالهای دقیق نزنید خطر اسپویل شدن نوشان). من از این نوع اشارات خوشم میاد وهمیشه توی داستان خودمون از اینجور اتفاقات و منطق خوشم اومده. الانم دلم میخواد پایان داستان ما یک قانون طبیعی رو اثبات کنه. یعنی توی ماجراهای پیش رو یک همچین معانی مستتِر باشه. مثلا یکی از پایان های جالب قابل تصور برای من جلوگیری از نصب اخرین کتیبه توسط اسپروس که سمبل نیکی الان میتونه باشه توی داستان و دیگه معصوم هم نیست و گرگ بارون دیده شده، در کنار این، اتحاد همه دشمنهای دیروز و با ایجاد یک هدف مشترک (حتی کولیز ها ، تایگسترها، جادوی مردان بی سرزمین و هر کسی توی قاره نوین هست) تلاش کنن و به زحمت یا به پایان با پیروزی برسن یا در حال تلاش و هاله ای از ابهام داستان تموم شه.
    این بود نظر من

    فرک جون باز هم نظر شخصی من این بوده که داستان رو بیش از حد شیرین و عاقبت به خیر تموم نکنیم یعنی به زبون خودمون هندی نشه یهو 10

    اینکه با گذاشتن آخرین کتیبه و آتش بزرگ زور بیاد دست متحدین اگه هندیه که نظر خودت بوده. یا اگه با وجود آتش بزرگ بازم نابود بشن که کمدی میشه به جای هندی.

    به هرحال هرکسی نظر خودش رو میگه و تفسیر کردن و اسم گذاشتن روی نظر بقیه هم به نظرم جالب نیومد.

    در ضمن من برای پایان داستان رای خودم رو برابر با شما که نویسنده هستید نمی دونم و در حد نظر و ایده گفتم و بقیه ش نظر یک خواننده داستان بود و گفتم من از اینجور پایان های هندی مثل گیم او ترونز خوشم میاد.

  • ۱۳:۴۴   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    فرک جون پایان هندی برای گیم او ترونز تجاری بود و تلاش کردن شخصیت ها رو برای ادامه فرضی سریال در قالب یک اسم دیگه نگه دارن و نتیجش بزرگترین نارضایتی تاریخ برای سریال و امتیاز فاجعه بار بینندگان بود.
    ما قبلا در مورد اینکه نتیجه داستان عاقبت به خیری نباشه توافق کردیم و اگر هر کدوم از ما نظر دیگه ای پیدا کرده مثل من بهتره در جمع مطرح کنه.
    منظورم از ایده ی هندی مشخصا ایده ی تو نبود، منظورم ایده های کاملا شیرین و عاقبت به خیر و قابل پیش بینی بود.
    ایده ی نجات با توسل به نفت به نظر من جای پرداخت زیادی داره ولی من اصراری روش ندارم.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۱۰/۶/۱۳۹۸   ۱۴:۳۲
  • ۱۳:۵۱   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    خوبه که بر خلاف همیشه روی ایده ات اصرار نداری مهرنوش جون . آفرین
    منم متوجه نشدم کجای ایده م شیرین و پایان خوش بود.
    در ضمن دلیل نارضایتی از گیم او ترونز چیزهای دیگه ای بود که میدونیم و دلیلش معنی دار بودن اتفاقات نبود.
    در نهایت منم که حرفامو زدم و فکر می کنم نظرم در تصمیم گیری میتونه بی اثر باشه و امیدوارم تو و بهزاد و نوشان یک پایان جذاب برامون بنویسید که منم به عنوان خواننده لذت ببرم.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۰/۶/۱۳۹۸   ۱۳:۵۳
  • ۱۴:۰۸   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست


    اول اینکه من توی ذهنم اینطور نبود که باسمن ها و متحداشون زورشون از ما 4 اقلیم روی هم و متحد اکسیموس بیشتره. حتی تو همین شرایط جنگی. یعنی اگه شرایط صلح بود و ما 4 تا متحد میشدیم که حتما میتونستیم باسمن ها رو بخوریم. اصلا تصویر اینچنین اقتداری براشون نساختیم که باید درست بشه. همین الانم فرمانده ها با اینکه اوضاع خیلی پیچیده ست همچین تصویری ندارن که اگه اونا جادو نداشته باشن دقیقا چی میشه.  خب منو به شک انداختی بهزاد چون من یادمه که قرار بود نشون بدیم باسمن ها از مت وی ترن و ما رو میترسونن. هر چند اگه قرار باشه قدرتشون اندازه ما باشه هم به کلیت داستان و جذابیت داستان صدمه نمیزنه. پس بهتره سر این موضوع توافق کنیم که تو روند داستان دو گانگی ایجاد نشه.

    دوم اینکه در مورد جادوی سیاه و دو برابر شدن قدرت اونا و چیزای دیگه که اصلا توی داستان صحبتی نشده، اگر قرار شد جادوی سیاه بمونه، میشه هر جوری که دوست داشتیم تعریفش کنیم. بازم میگم در مورد دوبرابر شدن صحبتی نشده ولی در مورد به کار افتادن جادوی سیاه وقتی آخرین کتیبه پیدا بشه صحبت کردیم. یا بهتره بگم من صحبت کردم. ولی مشخص نکردم چه جادویی. علت این کارم هم کمک به روند داستان بوده چون توافقمون بود. الانم ترجیح میدم این جادوی سیاه فعال شه حالا چه جادویی باشه، میتونیم روش توافق کنیم

    سوم اینکه ما میخوایم روی یه پایان توافق کنیم در حالی که دستکم من در مورد اینکه دو قسمت دیگه میخواد چی بشه هم هیچی نمیدونم. اصلا نمیدونم قضیه موناگ و ریورزلند جایی بسته شده و مشخصه میخواد چی بشه؟ ریورزلند قراره تو کدوم جبهه بجنگه؟ سیلورپاین قراره تو کدوم جبهه بجنگه؟ آکوییلا میره کامل توی تیم باسمن ها؟ یا کودتا پیروز میشه یا ...؟  چه خوب که نمیدونی میتونم سورپرایزت کنم 22
    همه اینا روی اینکه جنگ چطوری پیش میره خیلی بیشتر تاثیر داره تا قدرت جادوی سیاه یا احیانا جادوی کتیبه گل سوزان. موافقم

    در مورد آخر هم من فکر میکنم حالا که بیش از دو سال هست که داستان رو کنار هم نوشتیم، حتما باید پایانش رو جوری در نظر بگیریم که واقعا از دید همه حماسی و جذاب باشه و وقتی به یاد این داستان میفتیم از چنین پایانی لذت ببریم. من فکر میکنم هیچ کدوم از ایده ها الان اون کشش رو ندارن. چه گشتن دنبال یه کتیبه ای که تا این لحظه اصلا جمله ای در مورد خیلی خاص بودنش گفته نشده، چه جادوی سیاه که نمیدونیم قراره چطور از پسش بر اومد. 7
    البته حضور مرغ دانا و شیروز رو هم باید منطقی کنیم که توی قسمت های آخر قراره ازشون استفاده بشه.
    و البته مشخصه که هر اقلیمی برای خودش یه پایان شخصی هم کنار گذاشته، اما لازم نیست که این پایان شخصی حتما پایان کلی رو تحت تاثیر قرار بده.
  • ۱۴:۱۱   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    فرک (Ferak) :


    از اونجا که بحث الان حالت نظرسنجی و همفکری داره بگم که من خودم دوست ندارم پایان داستان با جادوی کتیبه باشه و دلم میخواد به روابط انسانی و قوانین حاکم بر دنیا مربوط باشه مثلا توی گیم او ترونز دیدیم کسی سری رو به ناحق با یک شمشیر زد و به ناحق سرش زده شده(مثالهای دقیق نزنید خطر اسپویل شدن نوشان). من از این نوع اشارات خوشم میاد وهمیشه توی داستان خودمون از اینجور اتفاقات و منطق خوشم اومده. الانم دلم میخواد پایان داستان ما یک قانون طبیعی رو اثبات کنه. یعنی توی ماجراهای پیش رو یک همچین معانی مستتِر باشه. مثلا یکی از پایان های جالب قابل تصور برای من جلوگیری از نصب اخرین کتیبه توسط اسپروس که سمبل نیکی الان میتونه باشه توی داستان و دیگه معصوم هم نیست و گرگ بارون دیده شده، در کنار این، اتحاد همه دشمنهای دیروز و با ایجاد یک هدف مشترک (حتی کولیز ها ، تایگسترها، جادوی مردان بی سرزمین و هر کسی توی قاره نوین هست) تلاش کنن و به زحمت یا به پایان با پیروزی برسن یا در حال تلاش و هاله ای از ابهام داستان تموم شه.
    این بود نظر من

    این ایده برای من خیلی جذابه نمیگم حتما پایانمون هندی و خوش باشه ولی یه طوری هم نباشه که خواننده فک کنه خب دیگه همشون مردن تموم شد یه حد تعادلی رو ترجیح میدم من تاحالا پایان هر فصل خودم زدم شخصیتهامو کشتم بنابراین اصراری ندارم که همه چیز تمیز و خوب باشه 

  • leftPublish
  • ۱۴:۱۸   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    مهرنوش :

    در کل من از بکار گیری جادو ها بعنوان ابزاری که در دنیای حقیقی قابل رویارویی با توان انسانی باشه موافقم، مثلا در گیم او ترونز حضور اژدها مجیک بود ولی هیچ وقت باعث پیروزی مطلق نبود و انسانها می تونستن یکجوری به تعادل بکشوننش
    و بدون اون هم می شد داستان جلو بره، من با این رویه موافقم ولی اینکه جادوی سیاه بیاد و ما با شیروز و مرغ دانا خنثی کنیم که دیگه می شه انسانها تو حاشیه و جادوها بیوفتن به جون هم، اصلا موافق نیستم.

    ببین مرغ دانا ناتارها و شیروز همه و همه فقط ابزارن این انسانها هستند که تصمیم میگیرن از این ابزارها چه طور استفاده کنند منم دلم نمیخواد جادو خیلی پررنگ باشه ولی به عنوان ابزار جنگی دوست دارم وجود داشته باشن در همین حد که تا الان وجود داشتن. مثل نقش جادوگر دزرت لند که خیلی هم پر رنگ نبود

    اگه قرار بود وجود نداشته باشن به نظرم دلیلی نداشت انقدر زمان ها و مکانها و اتفاقات و تخیلی کنیم میتونستیم یه داستان معمولی بنویسیم مثلا در مورد جنگ جهانی سوم

  • ۱۴:۲۱   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    من در کل با به خاک و خون کشیده شدن تا یه حدی موافقم مثلا از 5 تا شخصیت اصلی 3 تاشون میتونن بمیرن و کلی اقلیم میتونه نابود بشه و اینا
    ولی ته تهش یه چیزی بمونه یه امیدی چیزی
  • ۱۴:۲۹   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    راستی مهرنوش ، دو بخش از ایده ت باعث میشه من خیلی گیج شم و متوجه منظورت نشم .
    ایده تو:پیشنهاد من اینه که داستان جادوی سیاه رو بیخیال شیم، باسمن ها همینطوری بسیار قدرتمند باشن و ما رو درب و داغون کنن، ما با سختی زیاد بلاخره به آخرین کتیبه که درخاک سیلورپاین هست یه نام کل سوزان(نفت) دسترسی پیدا می کنیم و بازمانده های ما در داستان در آخرین محاصره با استفاده از آتش سوزی های گسترده نفتی راه نجاتی پیدا می کنن.
    اول-می گی من دوست ندارم که داستان با نیروی مجیک و غیر انسانی تموم شه...در حالیکه توی ایده ت نیروی کتیبه گل سوزان هست که ورق رو برمی گردونه.
    دوم- میگی نمیخوای داستان پایان پیروزی داشته باشه و همه نابود شن بهتره...بعد توی ایده ت با نیروی کتیبه راه نجاتی پیدا میشه...پس نابود نمیشن.

    من اینطوری برداشت کردم که تو ایراداتی از نظرات دیگه می گیری که به سناریوی خودت هم وارده. حالا اگه توضیح بدی من متوجه اشتباه احتمالیم میشم. مرسی.
  • ۱۴:۳۴   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    نوشان :من در کل با به خاک و خون کشیده شدن تا یه حدی موافقم مثلا از 5 تا شخصیت اصلی 3 تاشون میتونن بمیرن و کلی اقلیم میتونه نابود بشه و اینا
    ولی ته تهش یه چیزی بمونه یه امیدی چیزی

    نوشان جون امروز قسمت جدیدت رو منتشر می کنی؟ من بی صبرانه منتظرم

  • ۱۴:۳۶   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :


    اول اینکه من توی ذهنم اینطور نبود که باسمن ها و متحداشون زورشون از ما 4 اقلیم روی هم و متحد اکسیموس بیشتره. حتی تو همین شرایط جنگی. یعنی اگه شرایط صلح بود و ما 4 تا متحد میشدیم که حتما میتونستیم باسمن ها رو بخوریم. اصلا تصویر اینچنین اقتداری براشون نساختیم که باید درست بشه. همین الانم فرمانده ها با اینکه اوضاع خیلی پیچیده ست همچین تصویری ندارن که اگه اونا جادو نداشته باشن دقیقا چی میشه.  خب منو به شک انداختی بهزاد چون من یادمه که قرار بود نشون بدیم باسمن ها از مت وی ترن و ما رو میترسونن. هر چند اگه قرار باشه قدرتشون اندازه ما باشه هم به کلیت داستان و جذابیت داستان صدمه نمیزنه. پس بهتره سر این موضوع توافق کنیم که تو روند داستان دو گانگی ایجاد نشه.

    دوم اینکه در مورد جادوی سیاه و دو برابر شدن قدرت اونا و چیزای دیگه که اصلا توی داستان صحبتی نشده، اگر قرار شد جادوی سیاه بمونه، میشه هر جوری که دوست داشتیم تعریفش کنیم. بازم میگم در مورد دوبرابر شدن صحبتی نشده ولی در مورد به کار افتادن جادوی سیاه وقتی آخرین کتیبه پیدا بشه صحبت کردیم. یا بهتره بگم من صحبت کردم. ولی مشخص نکردم چه جادویی. علت این کارم هم کمک به روند داستان بوده چون توافقمون بود. الانم ترجیح میدم این جادوی سیاه فعال شه حالا چه جادویی باشه، میتونیم روش توافق کنیم

    سوم اینکه ما میخوایم روی یه پایان توافق کنیم در حالی که دستکم من در مورد اینکه دو قسمت دیگه میخواد چی بشه هم هیچی نمیدونم. اصلا نمیدونم قضیه موناگ و ریورزلند جایی بسته شده و مشخصه میخواد چی بشه؟ ریورزلند قراره تو کدوم جبهه بجنگه؟ سیلورپاین قراره تو کدوم جبهه بجنگه؟ آکوییلا میره کامل توی تیم باسمن ها؟ یا کودتا پیروز میشه یا ...؟  چه خوب که نمیدونی میتونم سورپرایزت کنم 22
    همه اینا روی اینکه جنگ چطوری پیش میره خیلی بیشتر تاثیر داره تا قدرت جادوی سیاه یا احیانا جادوی کتیبه گل سوزان. موافقم

    در مورد آخر هم من فکر میکنم حالا که بیش از دو سال هست که داستان رو کنار هم نوشتیم، حتما باید پایانش رو جوری در نظر بگیریم که واقعا از دید همه حماسی و جذاب باشه و وقتی به یاد این داستان میفتیم از چنین پایانی لذت ببریم. من فکر میکنم هیچ کدوم از ایده ها الان اون کشش رو ندارن. چه گشتن دنبال یه کتیبه ای که تا این لحظه اصلا جمله ای در مورد خیلی خاص بودنش گفته نشده، چه جادوی سیاه که نمیدونیم قراره چطور از پسش بر اومد. 7
    البته حضور مرغ دانا و شیروز رو هم باید منطقی کنیم که توی قسمت های آخر قراره ازشون استفاده بشه.
    و البته مشخصه که هر اقلیمی برای خودش یه پایان شخصی هم کنار گذاشته، اما لازم نیست که این پایان شخصی حتما پایان کلی رو تحت تاثیر قرار بده.

    من با نوشان موافقم، روایت داستان ما اینطور بوده که باسمن ها اهریمن داستان بودن و همیشه چهره ی قوی ای ازشون ترسیم شده، حالا اونها هم متحد های زیادی دارین و سالها برای این جنگ برنامه ریزی کردن پس به نظر من دلیلی نداره که ارزیابی اونها از ریشه اشتباه باشه و از ما قوی تر نباشن! کسی در حالی که به پیروزی امیدوار نیست که لشکر کشی نمی کنه! حتمن به این نتیجه رسیدن که با توجه به پیشرفت های نظامی که کردن زورشون می چربه

  • leftPublish
  • ۱۴:۳۹   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    نوشان :
    مهرنوش :

    در کل من از بکار گیری جادو ها بعنوان ابزاری که در دنیای حقیقی قابل رویارویی با توان انسانی باشه موافقم، مثلا در گیم او ترونز حضور اژدها مجیک بود ولی هیچ وقت باعث پیروزی مطلق نبود و انسانها می تونستن یکجوری به تعادل بکشوننش
    و بدون اون هم می شد داستان جلو بره، من با این رویه موافقم ولی اینکه جادوی سیاه بیاد و ما با شیروز و مرغ دانا خنثی کنیم که دیگه می شه انسانها تو حاشیه و جادوها بیوفتن به جون هم، اصلا موافق نیستم.

    ببین مرغ دانا ناتارها و شیروز همه و همه فقط ابزارن این انسانها هستند که تصمیم میگیرن از این ابزارها چه طور استفاده کنند منم دلم نمیخواد جادو خیلی پررنگ باشه ولی به عنوان ابزار جنگی دوست دارم وجود داشته باشن در همین حد که تا الان وجود داشتن. مثل نقش جادوگر دزرت لند که خیلی هم پر رنگ نبود

    اگه قرار بود وجود نداشته باشن به نظرم دلیلی نداشت انقدر زمان ها و مکانها و اتفاقات و تخیلی کنیم میتونستیم یه داستان معمولی بنویسیم مثلا در مورد جنگ جهانی سوم

    نه منم با بکار گیری ابزار گونه جادوها بطوری که منطق داستن رو تخیلی نکنه موافقم، همینطور که تابحال بوده.

  • ۱۴:۴۴   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش :

    من با نوشان موافقم، روایت داستان ما اینطور بوده که باسمن ها اهریمن داستان بودن و همیشه چهره ی قوی ای ازشون ترسیم شده، حالا اونها هم متحد های زیادی دارین و سالها برای این جنگ برنامه ریزی کردن پس به نظر من دلیلی نداره که ارزیابی اونها از ریشه اشتباه باشه و از ما قوی تر نباشن! کسی در حالی که به پیروزی امیدوار نیست که لشکر کشی نمی کنه! حتمن به این نتیجه رسیدن که با توجه به پیشرفت های نظامی که کردن زورشون می چربه

    به نظر من باسمن ها با همراه کردن آکوییلا با خودشون و همینطور حمایت از کودتای موناگ در واقع روی حذف شدن کامل نیروی دفاعی سیلورپاین و بخش مهمی از انسجام و نیروهای ریورزلند حساب کردن و الان خودشونو با اکسیموس و دزرتلند و بخشی از ارتش ریورزلند حریف میدونن. هرچند کاملا نسبت به کتیبه ها بی خبر نیستن (شاید یکی از موجهای مهم حمله شون به سمت کارتاگنا باشه برای تخریب معبد) اما فرصتی رو برای تبادل کتیبه هم متصور نیستن اما اگه این اتحاد با برگشت اسپروس(حداقل نیروهای سیلورپاین دیگه توی جبهه مخالف نباشه) و شکست کودتای موناگ صورت بگیره حساب کتابشون اشتباه میشه واسه همین احتمالا اونا روی حمله ضربتب و سریع خیلی حساب می کنن.

  • ۱۴:۴۶   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    نوشان :


    اول اینکه من توی ذهنم اینطور نبود که باسمن ها و متحداشون زورشون از ما 4 اقلیم روی هم و متحد اکسیموس بیشتره. حتی تو همین شرایط جنگی. یعنی اگه شرایط صلح بود و ما 4 تا متحد میشدیم که حتما میتونستیم باسمن ها رو بخوریم. اصلا تصویر اینچنین اقتداری براشون نساختیم که باید درست بشه. همین الانم فرمانده ها با اینکه اوضاع خیلی پیچیده ست همچین تصویری ندارن که اگه اونا جادو نداشته باشن دقیقا چی میشه.  خب منو به شک انداختی بهزاد چون من یادمه که قرار بود نشون بدیم باسمن ها از مت وی ترن و ما رو میترسونن. هر چند اگه قرار باشه قدرتشون اندازه ما باشه هم به کلیت داستان و جذابیت داستان صدمه نمیزنه. پس بهتره سر این موضوع توافق کنیم که تو روند داستان دو گانگی ایجاد نشه.

    دوم اینکه در مورد جادوی سیاه و دو برابر شدن قدرت اونا و چیزای دیگه که اصلا توی داستان صحبتی نشده، اگر قرار شد جادوی سیاه بمونه، میشه هر جوری که دوست داشتیم تعریفش کنیم. بازم میگم در مورد دوبرابر شدن صحبتی نشده ولی در مورد به کار افتادن جادوی سیاه وقتی آخرین کتیبه پیدا بشه صحبت کردیم. یا بهتره بگم من صحبت کردم. ولی مشخص نکردم چه جادویی. علت این کارم هم کمک به روند داستان بوده چون توافقمون بود. الانم ترجیح میدم این جادوی سیاه فعال شه حالا چه جادویی باشه، میتونیم روش توافق کنیم

    سوم اینکه ما میخوایم روی یه پایان توافق کنیم در حالی که دستکم من در مورد اینکه دو قسمت دیگه میخواد چی بشه هم هیچی نمیدونم. اصلا نمیدونم قضیه موناگ و ریورزلند جایی بسته شده و مشخصه میخواد چی بشه؟ ریورزلند قراره تو کدوم جبهه بجنگه؟ سیلورپاین قراره تو کدوم جبهه بجنگه؟ آکوییلا میره کامل توی تیم باسمن ها؟ یا کودتا پیروز میشه یا ...؟  چه خوب که نمیدونی میتونم سورپرایزت کنم 22
    همه اینا روی اینکه جنگ چطوری پیش میره خیلی بیشتر تاثیر داره تا قدرت جادوی سیاه یا احیانا جادوی کتیبه گل سوزان. موافقم

    در مورد آخر هم من فکر میکنم حالا که بیش از دو سال هست که داستان رو کنار هم نوشتیم، حتما باید پایانش رو جوری در نظر بگیریم که واقعا از دید همه حماسی و جذاب باشه و وقتی به یاد این داستان میفتیم از چنین پایانی لذت ببریم. من فکر میکنم هیچ کدوم از ایده ها الان اون کشش رو ندارن. چه گشتن دنبال یه کتیبه ای که تا این لحظه اصلا جمله ای در مورد خیلی خاص بودنش گفته نشده، چه جادوی سیاه که نمیدونیم قراره چطور از پسش بر اومد. 7
    البته حضور مرغ دانا و شیروز رو هم باید منطقی کنیم که توی قسمت های آخر قراره ازشون استفاده بشه.
    و البته مشخصه که هر اقلیمی برای خودش یه پایان شخصی هم کنار گذاشته، اما لازم نیست که این پایان شخصی حتما پایان کلی رو تحت تاثیر قرار بده.

    نه نوشان اینطوری قوی نبودن.

    شاید میتونستن قوی ترین اقلیم جهان لقب بگیرن اما اصلا زورشون از همه دنیا روی هم بیشتر نبوده. اینطوری نبوده که ما تمام این سالها و مثلا از زمان شروع داستان در حالی که میدونستیم باسمنی توی قاره مجاور هست که هر موقع اراده کنه میتونه ما چهارتا رو با هم درهم بشکنه و اتفاقا قدرت خیلی اخلاقی ای هم نیستن، ولی باز اصلا نگران نبودیم و همه ش بین خودمون میجنگیدیم.

    قطعا باسمن قوی بوده اما قطعا توی داستان حتی خطر اینکه نکنه زورش به ما چهارتا با هم برسه هم قابل تصور نبوده.

    خوب میگم اصلا تا وقتی که مشخص نشه که ما چهارتا اقلیم هستیم یا دوتا و جنگ چطوری قراره پیش بره، اینکه چه نیروی خارق العاده ای قراره در پایان کمکمون کنه قابل تصور نیست چون ممکنه گیر و گور پیدا کنه.  نباید اینطور باشه که ما یه پایان در نظر بگیریم و بعد کل داستان رو طوری بنویسیم که اون پایان بشه از توش در بیاد. باید برعکس باشه.

    در مورد کمک شیروز اینا هم کاملا باهات موافقم. اینکه یه شب تاریک برای مدتی تبدیل به روز بشه اصلا چیز عجیبی نیست و مجیک خیلی تو مخی نیست. برای همین اصلا این مجیک ها رو مینیمال در نظر گرفتیم که یه جایی ازشون استفاده کنیم. ولی قرار نیست اون شب کل ورق رو برگردونه، ولی خوب کمک خوبی میکنه.

  • ۱۴:۴۶   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    فرک (Ferak) :راستی مهرنوش ، دو بخش از ایده ت باعث میشه من خیلی گیج شم و متوجه منظورت نشم .
    ایده تو:پیشنهاد من اینه که داستان جادوی سیاه رو بیخیال شیم، باسمن ها همینطوری بسیار قدرتمند باشن و ما رو درب و داغون کنن، ما با سختی زیاد بلاخره به آخرین کتیبه که درخاک سیلورپاین هست یه نام کل سوزان(نفت) دسترسی پیدا می کنیم و بازمانده های ما در داستان در آخرین محاصره با استفاده از آتش سوزی های گسترده نفتی راه نجاتی پیدا می کنن.
    اول-می گی من دوست ندارم که داستان با نیروی مجیک و غیر انسانی تموم شه...در حالیکه توی ایده ت نیروی کتیبه گل سوزان هست که ورق رو برمی گردونه.
    دوم- میگی نمیخوای داستان پایان پیروزی داشته باشه و همه نابود شن بهتره...بعد توی ایده ت با نیروی کتیبه راه نجاتی پیدا میشه...پس نابود نمیشن.

    من اینطوری برداشت کردم که تو ایراداتی از نظرات دیگه می گیری که به سناریوی خودت هم وارده. حالا اگه توضیح بدی من متوجه اشتباه احتمالیم میشم. مرسی.

    فرک جون من عمدا زیاد توضیح ندادم که با یک داستان از قبل نوشته شده روبرو نباشیم و دست و پای سایر نویسندگان رو نبندم.

    منظورم در کل اینه که ما تا پیدا کردن آخرین کتیبه جنگ های بسیاری عمدتا با شکست و صحنه های حماسی و فداکاری های زیاد انجام می دیم تا در انتهای داستان به کتیبه دسترسی پیدا می کنیم، یعنی تا اینجا یعنی تا آخرین محاصره ما هر چی تلفات قرار بوده بدیم رو تقریبا دادیم.

    بعدش افکت نفت ظاهر می شه که یک مجیک تمام عیار مثل جادوی سیاه یا مرغ دانا یا حتی خود کتیبه ها نیست.

    یک چیز واقعی هست که مجیکش اینه که در اون زمان قابل دسترسی نبوده ولی خواننده امروزی می دونه که اگر نفت بود چکارهایی می شد باهاش کرد. و آتش سوزی هایی که برای قدیمی ها سورپرایز بزرگی بود باعث می شه بازمانده های کمی نجات پیدا کنن و اون امیدی که نوشان دوست داره در آینده ی قاره باشه با چند تا بازمانده نامدار حاصل بشه

    من بکلی مخالف جادو نیستم ولی می گم سرنوشت داستان رو کلا مجیک و غیر منطقی نکنیم.

  • ۱۴:۵۰   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    مهرنوش :

    من با نوشان موافقم، روایت داستان ما اینطور بوده که باسمن ها اهریمن داستان بودن و همیشه چهره ی قوی ای ازشون ترسیم شده، حالا اونها هم متحد های زیادی دارین و سالها برای این جنگ برنامه ریزی کردن پس به نظر من دلیلی نداره که ارزیابی اونها از ریشه اشتباه باشه و از ما قوی تر نباشن! کسی در حالی که به پیروزی امیدوار نیست که لشکر کشی نمی کنه! حتمن به این نتیجه رسیدن که با توجه به پیشرفت های نظامی که کردن زورشون می چربه

    من فکر میکنم که اونا خیلی خودشون رو برای یه روز مهم قدرتمند کردن اما اینطور نبوده که از اولشم همه میدونستیم که قراره اونا بیان اینجا رو بگیرن و ما درگیر بازی های خودمون بودیم تا ببینیم کِی پیش میاد.

    به نظر من دلیل اصلی حمله باسمن ها ریسک خیلی مهم روی دو تا کودتایی بوده که توش نقش دارن. اگه بخوایم فرض کنیم که این کودتاها به نتیجه نرسه و اون دو کشور در خدمت باسمن ها قرار نگیرن توی این جنگ و بازم اونا دست خیلی بالا داشته باشن که ما بدون یه نیروی ویژه هیچ شانسی نداشته باشیم، پس باید هر چهار ملکه و پادشاه قاره نوین رو بستری کنیم که چرا اصلا تو این سالها برای این موضوع فکری نمیکردن.

  • ۱۴:۵۸   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    بهزاد لابی :
    مهرنوش :

    من با نوشان موافقم، روایت داستان ما اینطور بوده که باسمن ها اهریمن داستان بودن و همیشه چهره ی قوی ای ازشون ترسیم شده، حالا اونها هم متحد های زیادی دارین و سالها برای این جنگ برنامه ریزی کردن پس به نظر من دلیلی نداره که ارزیابی اونها از ریشه اشتباه باشه و از ما قوی تر نباشن! کسی در حالی که به پیروزی امیدوار نیست که لشکر کشی نمی کنه! حتمن به این نتیجه رسیدن که با توجه به پیشرفت های نظامی که کردن زورشون می چربه

    من فکر میکنم که اونا خیلی خودشون رو برای یه روز مهم قدرتمند کردن اما اینطور نبوده که از اولشم همه میدونستیم که قراره اونا بیان اینجا رو بگیرن و ما درگیر بازی های خودمون بودیم تا ببینیم کِی پیش میاد.

    به نظر من دلیل اصلی حمله باسمن ها ریسک خیلی مهم روی دو تا کودتایی بوده که توش نقش دارن. اگه بخوایم فرض کنیم که این کودتاها به نتیجه نرسه و اون دو کشور در خدمت باسمن ها قرار نگیرن توی این جنگ و بازم اونا دست خیلی بالا داشته باشن که ما بدون یه نیروی ویژه هیچ شانسی نداشته باشیم، پس باید هر چهار ملکه و پادشاه قاره نوین رو بستری کنیم که چرا اصلا تو این سالها برای این موضوع فکری نمیکردن.

    من همیشه اینطور فکر می کردم که حمله باسمن ها به قاره ما قطعی هست ولی زمانش معلوم نیست، یعنی برداشتم از روند داستان این بوده، جنگ در قاره نوین باعث شده که ما از میزان نفوذ اونها در فیلون و میسالا و دلیور و همینطور از میزان آماده سازی نظامی اونها بی خبر بمونیم و غفلت کنیم، اونها مسلما روی استفاده از خاک سیلورپاین و احتمالا روی ارتش سیلورپاین هم حساب کردن ولی روایت داستان نشون نمی ده که کودتای موناگ قابل پیش بینی و برنامه ریزی بوده! اصولا خروج شاردل از بارادلند اتفاقی شده، پس اونها خودشون رو برای جنگ حداقل با سه اقلیم کاملا آماده کردن

  • ۱۵:۰۳   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش :
    فرک (Ferak) :راستی مهرنوش ، دو بخش از ایده ت باعث میشه من خیلی گیج شم و متوجه منظورت نشم .
    ایده تو:پیشنهاد من اینه که داستان جادوی سیاه رو بیخیال شیم، باسمن ها همینطوری بسیار قدرتمند باشن و ما رو درب و داغون کنن، ما با سختی زیاد بلاخره به آخرین کتیبه که درخاک سیلورپاین هست یه نام کل سوزان(نفت) دسترسی پیدا می کنیم و بازمانده های ما در داستان در آخرین محاصره با استفاده از آتش سوزی های گسترده نفتی راه نجاتی پیدا می کنن.
    اول-می گی من دوست ندارم که داستان با نیروی مجیک و غیر انسانی تموم شه...در حالیکه توی ایده ت نیروی کتیبه گل سوزان هست که ورق رو برمی گردونه.
    دوم- میگی نمیخوای داستان پایان پیروزی داشته باشه و همه نابود شن بهتره...بعد توی ایده ت با نیروی کتیبه راه نجاتی پیدا میشه...پس نابود نمیشن.

    من اینطوری برداشت کردم که تو ایراداتی از نظرات دیگه می گیری که به سناریوی خودت هم وارده. حالا اگه توضیح بدی من متوجه اشتباه احتمالیم میشم. مرسی.

    فرک جون من عمدا زیاد توضیح ندادم که با یک داستان از قبل نوشته شده روبرو نباشیم و دست و پای سایر نویسندگان رو نبندم.

    منظورم در کل اینه که ما تا پیدا کردن آخرین کتیبه جنگ های بسیاری عمدتا با شکست و صحنه های حماسی و فداکاری های زیاد انجام می دیم تا در انتهای داستان به کتیبه دسترسی پیدا می کنیم، یعنی تا اینجا یعنی تا آخرین محاصره ما هر چی تلفات قرار بوده بدیم رو تقریبا دادیم.

    بعدش افکت نفت ظاهر می شه که یک مجیک تمام عیار مثل جادوی سیاه یا مرغ دانا یا حتی خود کتیبه ها نیست.

    یک چیز واقعی هست که مجیکش اینه که در اون زمان قابل دسترسی نبوده ولی خواننده امروزی می دونه که اگر نفت بود چکارهایی می شد باهاش کرد. و آتش سوزی هایی که برای قدیمی ها سورپرایز بزرگی بود باعث می شه بازمانده های کمی نجات پیدا کنن و اون امیدی که نوشان دوست داره در آینده ی قاره باشه با چند تا بازمانده نامدار حاصل بشه

    من بکلی مخالف جادو نیستم ولی می گم سرنوشت داستان رو کلا مجیک و غیر منطقی نکنیم.

    میدونی ماجرا چیه اینکه من و تو ماجرا رو از دید خودمون می بینیم. مثلا من همیشه توی ذهنم تصور می کردم که همه این کتیبه ها دارای توضیحی هستن که با علم امروز قابل تحلیل هست و این فقط در مورد گل سوزان نبود. اما میتونم بفهمم که تو تصورت این بوده که این مجیک با مجیک های دیگه فرق داره. که توی داستان نه نظر من تا حالا تایید شده نه نظر تو. من دوست داشتم در مورد ساز و کاز و طریقه عمل کتیبه ها بنویسم و اونموقع توی ذهنم دقیقا این بود که این یک علمه که در آینده بهش خواهیم رسید آینده ای خیلی دور. ولی فرصت داستان اجازه این کار رو نداد. به هر حال اینو متوجه شدم که دلیل تناقضی که میدیدم، نگاه متفاوت من و تو به ماجراست.

    در مورد اینکه تلفات داده میشه و بعد راه حلی پیدا میشه که اینم توی همه نظراتی که تا حالا داده شده کاملا برام واضح بود و هست. فقط دقیقا نقطه پایان داستان هست که مجهول بود اینکه در آخرین سکانس داستان، پیروز جنگ کیه؟ که بازم که با توضیحی که دادی متوجه شدم تو  میخوای امیدی به آینده قاره نوینی ها باشه. منم همینو می خواستم و با تلفات دادن که کاملا موافقم و بدون اون که خیلی غیرمنطقی میشه داستان.

  • ۱۵:۰۳   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    خب میشه این طوری جمع بندی کرد که ما میدونیم باسمن ها قوی ان ولی نه اونقدر که از پسشون بر نیاییم
    ولی برای ترسناک تر کردنشون از جادوی ریورس میشه بهره برد حالا نه اونقدری که باز منطق بریزه به هم
    این ایده به ذهتنم رسید الان: برخلاف انتظار اسپروس و نوشته های سویر جادوی سیاه بعد از پیدا شدن کتیبه هفتم فعال بشه این جادو هم این باشه که همون قدر که قدرت میده به یابندگانش به دشمنهای بالفعل ( که در اینجا باسمن ها هستند) هم قدرت میده یعنی باز مساوی میشن کتیبه هشتم و میزاریم برای پیروزی نهایی که با کمک مهرنوش بپرورونیم و ازش استفاده کنیم
    انگار بعد از اینکه داستان کتیبه ها لو میره باسمن ها هم میفهمن و روی جادوی ریورس حساب میکنن و برای اینکه تا پیدا شدن هشتمی صبر نکنن به کمک یه جادوگری زودتر فعالش میکنن
    ممکنه سوراخ سنبه زیاد داشته باشه ایده ام همین الان به فکرم رسید
  • ۱۵:۰۶   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    مهرنوش :
    بهزاد لابی :
    مهرنوش :

    من همیشه اینطور فکر می کردم که حمله باسمن ها به قاره ما قطعی هست ولی زمانش معلوم نیست، یعنی برداشتم از روند داستان این بوده، جنگ در قاره نوین باعث شده که ما از میزان نفوذ اونها در فیلون و میسالا و دلیور و همینطور از میزان آماده سازی نظامی اونها بی خبر بمونیم و غفلت کنیم، اونها مسلما روی استفاده از خاک سیلورپاین و احتمالا روی ارتش سیلورپاین هم حساب کردن ولی روایت داستان نشون نمی ده که کودتای موناگ قابل پیش بینی و برنامه ریزی بوده! اصولا خروج شاردل از بارادلند اتفاقی شده، پس اونها خودشون رو برای جنگ حداقل با سه اقلیم کاملا آماده کردن

    نه من اینطوری نگاه نکردم به قضیه. ما در واقع میدونستیم که یه جنگ جهانی در پایان داریم و شرایط اقلیم ها هم به همون سمت رفت. اتفاقا همه ماها توی فصل 2 خیلی جاسوس میفرستادیم توی باسمن ها و میدیدیم در چه حالی هستن. شاید قضیه فیلون رو نمیدونستیم(که خوب همپیمانی آرگون ها هم اونها نمیدونستن) اما قدرت نظامیشون رو میدونستیم و اصلا نمیترسیدیم.

    درسته که ما به عنوان نویسنده در جریان کارهای موناگ نبودیم، اما روابط نزدیک آکوییلا و موناگ نشون میده که احتمالا باسمن ها در جریان بودن. یعنی الان چیزی که از این داستان بر میاد اینه که حمله های باسمن ها به سواحل ریورزلند و کمک های آکوییلا به موناگ و خبرهایی که بینشون رد و بدل میشد بدون کمک باسمن ها انجام نمیشد.

    معلوم نیست واقعا اگه اسپروس به زیر کشیده نمیشد و ریورزلند هم توش کودتا نمیشد حمله میکردن باسمن ها! یا اگه حمله میکردن باید یه دلیل بهتری بهشون میدادیم.

    هنوزم از دید من اگه کودتای موناگ شکست بخوره و بخش اصلی ارتش ریورزلند که دست شاردل هست، اون شمالیشم بیاد زیر پرچمش و یهو آکوییلا هم از قدرت بیاد پایین، من خیلی واقع بینانه نمیبینم که باسمن ها همه ما رو با هم شکست بدن.

    برای همین بود که ما مثلا قرار بود کمک کنیم که اسپروس و شاردل دوباره مقتدر بشن و بریم کتیبه ها رو بذاریم سر جاش که دهن باسمن رو سرویس کنیم و اونا هم میترسیدن، بعد یهو شر میشد. این منطق قبلی بود.

    برای این حالت جدید باید دو تا کار بکنیم. یکی منطقش رو طوری که گذشته داستان هم صدمه نبینه درست کنیم. یکی اینکه کودتاها چی میشه و قدرت باسمن دقیقا چقدره، یکی هم اینکه آیا الان ما میدونیم اون کتیبه چقدر باحاله؟ اگه میدونیم چرا قبلا در موردش حرف نزدیم و اگه نمیدونیم چرا خودمون رو به آب و آتش میزنیم که بریم از توی مرزهای اونا این یکی رو هم فعال کنیم؟

    مورد بعدی اینکه آیا این پایان به اندازه کافی همه رو راضی میکنه و قشنگه؟ یه کتیبه فعال شده و آتش سوزی بزرگ که کل یا بخش خیلی بزرگی از ارتش دشمن رو تو کسری از ثانیه نابود کنه؟

  • ۱۵:۰۹   ۱۳۹۸/۶/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش :

    من همیشه اینطور فکر می کردم که حمله باسمن ها به قاره ما قطعی هست ولی زمانش معلوم نیست، یعنی برداشتم از روند داستان این بوده، جنگ در قاره نوین باعث شده که ما از میزان نفوذ اونها در فیلون و میسالا و دلیور و همینطور از میزان آماده سازی نظامی اونها بی خبر بمونیم و غفلت کنیم، اونها مسلما روی استفاده از خاک سیلورپاین و احتمالا روی ارتش سیلورپاین هم حساب کردن ولی روایت داستان نشون نمی ده که کودتای موناگ قابل پیش بینی و برنامه ریزی بوده! اصولا خروج شاردل از بارادلند اتفاقی شده، پس اونها خودشون رو برای جنگ حداقل با سه اقلیم کاملا آماده کردن

    در مورد موناگ که چرا میدونستن یعنی من که به عنوان ایده پرداز این تصورم بود که اونا حامی این کودتا بودن. در ضمن خروج شاردل از پایتخت خیلی مهم نبود. در واقع اصل ماجرا خالی بودن پایتخت از ارتشه و دو پاره شدن بخش اصلی ارتش ما. یعنی بخش اصلی که توی جنگ با اکسیموسه. بخش دوم هم که رفته غرب. چه بسا شاردل نرفته بود الان اون جای لرد کلوین کشته شده بود.(شوخی)

    من که واقعا نمی دونستم شاردل میره از پایتخت ولی کودتا از فصل یک پروروندم. شاردل یا دستگیر میشد یا کشته که یادم نیست کدوم یکی از شما رفتن شاردل از پایتخت رو ایده داد.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۰/۶/۱۳۹۸   ۱۵:۱۷
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان