گاهی رابطه نیاز به اکسیژن رسانی و وقت گذاری دارد وگرنه خشک می شود و از بین می رود.
۱۳ سال از ازدواج زهره و منصور میگذرد، ۳ فرزند دارند و هر دو شاغل هستند. از شغل و درآمد و فرزندانشان راضی هستند و به طور کلی زندگیشان برای کسانی که با آنها آمد و شد دارند مثالزدنی است. از نگاه دیگران همه چیز در زندگی آنها خوب و درست به نظر میرسد اما در پس این ظواهر فریبنده رابطه واقعی آنها طور دیگری است: مدتهاست رابطه زناشویی نداشتهاند، با هم سر یک سفره غذا نخوردهاند، با این توضیح که نمیخواهند جلوی بچهها با هم بحث کنند روزهای زیادی را در سکوت به شب رساندهاند، مدتهاست منصور روی اضافه وزن زهره که بعد از تولد فرزند سوم همچنان باقی مانده است انگشت گذاشته و زهره هم روی سختگیریهای متعصبانه منصور نسبت به بچهها، خلاصه کلام اینکه مدتهاست شادی از زندگی آنها رخت بربسته است.
مشکل زهره و منصور مورد شایعی است که با گذر ایام عمر، همسران بسیاری -که روزی عاشق همدیگر بودهاند- را به سمت طلاق عاطفی سوق میدهد. چرا چنین مشکلی به وجود میآید؟ آیا غفلت از ارگانیسم ظریف رابطه زندگی آنها را به این وضع میکشاند؟
در مواردی مانند زندگی زهره و منصور، تغییر انتظارات همسران از یکدیگر و نامتناسب بودن انتظار یکی با انتظار دیگری عاملی است که نقش مهمی ایفا میکند. بخشی از این تغییر به سبک زندگی ما در دوران معاصر مربوط میشود. در گذشته انتظارات زوجین از یکدیگر با امروز متفاوت بود. انتظار اغلب افراد از ازدواج این بود که خورد و خوراک و پناه مناسبی فراهم شود و فرزندانی هم به وجود بیایند. اما امروزه انتظار از ازدواج و همسر فراتر از این است. کمک به رشد روانی، عاطفی، اجتماعی و شغلیِ یکدیگر معیاری است که امروزه برای یک زندگی مشترکِ خوب در اذهان جای گرفته است. اگر یکی از زوجین احساس امنیت جسمانی و روانی لازم را برای دیگری تأمین نکند و اگر مراقب نیازهای عاطفی و اجتماعی دیگری نباشد طلاق عاطفی و سپس طلاق شناسنامهای انتظار زندگی مشترک آنها را خواهد کشید.
اینکه دوران مدرن، ما را به سمت زندگی با همسری سوق داده که مسیر رشد ما را هموار کند پدیده میمونی است. اما اشکال آن این است که همین دوران مدرن وقت و انرژی لازم برای شناسایی و برآورده کردن انتظارات متقابل زوجین را از آنها سلب کرده است. زهره و منصور در هر شرایطی چه در خانه مقابل بچهها و چه در مهمانیها مقابل دوستان و آشنایان همیشه احترام همدیگر را حفظ میکردند و شاید اگر از دلشان میپرسیدیم هنوز به یکدیگر علاقه هم داشتند اما کار و رسیدگی به خانه و فرزندانی که با بزرگ شدنشان مشکلات و دغدغههای والدین هم بزرگتر میشوند آنقدر وقت و انرژی برای آنها باقی نگذاشته بود که گهگاهی از خودشان بپرسند “آیا من هنوز هم احساس خوبی نسبت به همسرم و همینطور خودم دارم یا نه؟ اگر نه چرا؟ کدام انتظار یا انتظارات بر آورده نشده احساس خوب مرا نسبت به همسرم و خودم تضعیف کرده است؟”.
وقتی سۆالی مطرح نشود طبیعتاً فرد به دنبال پاسخ نیز نخواهد رفت، در نتیجه مرد یا زن بدون اینکه بدانند “چرا؟”به تدریج متوجه میشوند که زندگی آنها از هدف مشترکی که در ابتدا برای خودمتصور بودند فاصله گرفته است و همسر به جای کمک به تقویت عزت نفسِ زوج دیگر به تخریب آن همت گمارده است. اینجاست که اولین کاری که با دیدن همدیگر-دور از چشم دیگران- به آن مبادرت میورزند انتقاد و شکایت از چیزهایی است که حس میکنند دیگری برای حصول آن تلاش زیادی نکرده است. مانند منصور که از بیارادگی زهره برای کاهش وزن انتقاد میکرد و زهره که اخلاق بد منصور را چماق کرده بود. انتقاد و گله و شکایت به احساسات آسیب میزند و این آسیب به رابطه برگردانده خواهد شد، در نتیجه دیگر زوجین یکدیگر را کنار هم نخواهند دید و با هم همکلام نخواهند شد هر چند به خاطر بچهها و حفظ آبرو همچنان برای دیگران مثالزدنی به نظر برسند.
راه حل
-اگر احساس خوبی نسبت به خودتان و همسرتان ندارید بدانید که همسرتان هم همین وضعیت را دارد. پس وقت را تلف نکنید و با اختصاص دادن کمی وقت و انرژی بیشتر، اکسیژن را به رابطهتان تزریق کنید. اولین قدم را شما بردارید و منتظر همسرتان نمانید.
-دست از انتقاد و شکایت بردارید چون آخرِ آخرِ آن به این سۆال میرسید: «چرا من با آدمی با این ویژگیهای بد ازدواج کردم؟» این سۆال شما را از دست خودتان عصبانی میکند و باعث میشود احساس خوبی نسبت به خود نداشته باشید. به علاوه انتقاد از یک خصلت همسر باعث میشود توجه شما به سمت ویژگیهای بد دیگر او جلب شود و از دست او هم عصبانی شوید. سادهتر از آن چه که تصور کنیداین عصبانیت در رابطه شما با همسرتان نمود پیدا میکند. در نتیجه او که متوجه این احساس شما شده استاز خودمحوریتان عصبانی میشود و سعی میکند به شما ثابت کند که خودتان از او بدتر هستیدو چندین خصلت بد دارید. این روند ادامه پیدا میکند تا اینکه در نهایت هریک احساس میکنند فقط مورد انتقاد دیگری هستند نه حمایت.
- با گفتن عباراتی ساده مثل خسته نباشید، تعریف کردن از محسنات همسر و مرور خاطراتی که یادآور توانمندیهای وی است رابطهتان را تغذیه کنید. یادتان باشد همه انسانها به تعریف و تأیید افراد مهم زندگیشان نیاز دارند. صادقانه همدیگر را تحسین کنید.
آلبومها را از کشوی کمد بیرون بکشید. عکسها اهداف، انتظارات، آرزوها و امیدهای فردی و مشترک را برای شما تداعی میکنند. به آنها فکر کنید، در مورد آنها با همسرتان صحبت کنید و برای رسیدن به آنها تلاش کنید.
- به ویژگیهای مثبتی که باعث شد شما روزی مجذوب همسرتان شوید فکر کنید. شما میتوانید کسی را که قبلاً دوست میداشتید دوباره دوست بدارید چون او ویژگیهای خوب زیادیدارد که به خاطر آنها با او ازدواج کردید -حتی اگر به نظرتان اخلاق او عوض هم شده باشد اما هنوز زمینه بروز همان خوبیها را دارد.
به محض اینکه زهره و منصور به اکسیژنرسانی و تغذیه رابطهشان آغازیدند،احساس بهتری نسبت به خود و همدیگر پیدا کردند. وقتی به جای انتقادهای مخرب ویژگیهای خوب دیگری را برجسته کردند عزت نفسشان بهبود یافت و وقتی عزت نفسشان بهتر شد دیگر زمینههای زندگیشان هم سامان گرفت. زهره و منصور از این تجربه آموختند که ازدواج به مراقبت و توجه مداومِ هر دو نفر نیاز دارد و باید برای تداوم خوشبختی وقت و انرژی صرف کنند چون به واقعِ کلمه ارزشش را دارد.