۰۹:۲۵ ۱۳۹۳/۷/۲۷
دختردایی من ازسه سالگی مبتلابه سرطان خون شد،خیلی دوا،درمون کردن،چندبارشیمی درمانی کردن،لیچاره بچه داشت داغون میشد،بردنش مشهد،مامانش گوشواره هاشوانداخت تو حرم،که خوب شه،یک خانمی بهش اونجا یک گردنبندپارچه ایی بسته بودگردن بچه،وگفته بود،بازش نکنین،تا زمانی خودش پاره شه،اونموقع ۵سالش بود،قربون امام رضا برم شفاش داد،ازمریضی نجات پیداکرد،الان ازدواج کرده،یک پسرهم داره،خداروشکرخودش ازاونموقع سالم ،سالمه،حتی چکاپ هم سالهاست نمیره،اماما خیلی بزرگن کافیه دلت بشکنه،ازته دلت ازشون بخوای،حاجتتوبی جواب نمیزارن