خانه
2.9K

نبــــــــــــرد رســـــــتـــــم و جـــــــومــــــــونگ

  • ۱۴:۲۸   ۱۳۹۳/۲/۲۴
    avatar
    کاربر فعال|915 |729 پست


    کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو 



    به رستم چنین گفت اون جومونگ! 



    ندارم ز امثال تو هیچ باک 

    که گر گنده ای من ز تو برترم 

    اگر تو یلی من ز تو یلترم 



    رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت: 



    منم مرد مردان ایران زمین 

    ز مادر نزادست چون من چنین 

    تو ای جوجه با این قد و هیکلت 

    برو تا نخورده است گرز بر سرت 



    جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت: 



    تو را هیچ کس بین ایرانیان 

    نمی داندت چیست نام و نشان 

    ولی نام جومونگ و سوسانو را 

    همه میشناسند در هر مکان 

    تو جز گنده بودن به چی دلخوشی 

    بیا عکس من را به پوستر ببین 

    ببین تی وی ات را که من سوژشم 

    ببین حال میدن در جراید به من 

    منم سانگ ایل گوکه نامدار 

    ز من گنده تر نامده در جهان 

    تو در پیش من مور هم نیستی 

    کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی 



    در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد: 



    چنین گفت رستم به این مرد جنگ 

    جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ 

    چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی 

    که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی 

    مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟ 

    من آن (تسو) سوسولت! نیستم 

    منم رستم، آن شیر ایــران زمین 

    (بویو) کوچک است در نگاهم همین 



    بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد: 



    جومونگ آمد از پشت تل سیاه 

    کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه! 

    بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید 

    هم اینک صدایت به گوشــم رسید 

    (سوسانو) هماره بود همسرم 

    دهــم من به فرمان او این سرم 

    چون او گفته با تو نجنگم رواست 

    دگر هر چه گویم به او بر هواست! 



    و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید: 



    و این شد که رستم سخن تازه کرد 

    که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!) 

    بگفت ای جومونگا که حرف دل است 

    که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست 

    که ما پهلوانیم و این است حالمان 

    که دادار باید رسد بر دل این و آن! 



    و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند: 



    بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران 

    کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان! 


  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان