۰۰:۵۸ ۱۳۹۳/۳/۵
من نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی منم تحصیلکرده هستمخان اده موجهی دارم .تو اشپزی زبانزد فامیل شوهرم هستم خونم همیشه تمیزه..مثل پروانه دور همسرم میچرخیدم حتی اطرافیان ازم میخواستن که جلو شوهراشون اینقدر به همسرم توجه نکنم و حتی بهم میگفتن تو بد اموزی داری برای شوهرای ما..شغل همسرم جوریه که من خیلی باید فداکاری و همراهی میکردم باهاش تا بتونه سختی کارو تحمل کنه و به جایی برسه..الان خیلی برام سنگینه اون موقع که تو اوج کارو فعالیت بود و من تنهایی شب و روز رو سپری میکردم و بچه مو بزرک میکردم ..به امید اینده ..حالا که به جایی رسید البته با تلاش خودش و همراهی من واقعا نامردی رو در حق من تموم کرد ..تازه میخواستم بفهمم شوهر یعنی چی..ناها و شام کنار همسر خوردن یعنی چی..شب جلو تل از خستگی نخوابیدنو دو چند کلمه حرف خوش زدنو ...اینا یعنی چی؟! که همه چیز مثل اوا و زلزله رو سرم خراب شد..اینقدر دوستش داشتم که هیچ کسی دیگه برام اون نمیشه..حتی خودش..