۲۱:۳۰ ۱۳۹۳/۳/۷
این فقط نظر منه و مطمئنا مخالفانی هم داره
تابستان امسال یازده سال از ازدواجم میگذره و تا قبل از بدنیا اومدن النا شاغل بودم
پس مزه جفتش رو چشیدم
من بعد از تولد النا شغلم رو کنار گذاشتم چون به نظرم رسیدگی به النا واجب تر بود ..الان که بزرگتر شده دوست دارم سر کار برم اما دوست دارم کارم توی خونه باشه تا به زندگی ام هم برسم و خیلی از النا دور نباشم
برای کسی که شاغل بوده تو خونه موندن اولش خیلی سخته ...چون اون عادت کرده به بودن در اجتماع اما الان باید تو خونه باشه
اما اگر آدم احساس نیاز مالی نکنه من میگم تو خونه بودن هم خوبه ...من خودم از وقتی تو خونه ام خیلی بیشتر به زندگی ام میرسم
من درس میدادم و بعضی وقتها تا هشت شبم کلاس داشتم ...استرس شاگردهایی که بعضی اوقات بی ادب هم بودن و حرصم میدادن باعث شده بود تیک عصبی بگیرم ...اما الان برا خودم صفا میکنم .... هههه تو نت میچرخم و رسپی کیک و شیرینی و غذا پیدا میکنم و با درست کردنش یه تنوعی تو زندگی ام ایجاد میکنم
همسرم میگه همین که همش برام غذاهای خوب درست میکنی ارزشش از هزار تا کار بیرون بیشتره
حتی یه مدت اوایل بهم حقوق هم میداد هههههههه یادش بخیر ...منم جمع میکردم و میرفتم چیزهای ضروری زندگیم رو میخریدم ..این تنها کمکی بود که تو اون شرایط میتونستم بکنم
نتیجه اینکه :
خوشحالی یه زن از کار یا بودن در خونه تابع شرایطه
اگه به پول کار کردن واقعا نیاز داره کار کردن خوشحالش میکنه چون اینطوری باری از زندگی رو بر میداره
اما اگر نیازی نداره یا مثل من شرایطش ایجاب میکنه که پیش بچه اش بمونه تو خونه موندن و رسیدگی به امور خونه حس رضایتی بهش میده که قابل وصف نیست