۲۱:۴۴ ۱۳۹۳/۳/۸
یه زمانی اصلا برای خودم ارزش قائل نبودم دو شیفت کار میکردم . فکر میکردم باید اینطوری باشه تمام پول هامو تقدیم میکردم به شوهرم شوهرم اول هاشش ازم نمیگرفت اما اخر خودم بد عادتش کردم اینطوری که اگه از پول های خودم برای خودم یه چیزی میگرفتم ناراحت میشد میگفت لازم نبود
دیگه فکر میکردم من احتیاجی به چیزی ندارم شوهرم لباس مارک میپوشید و من هر چند وقت یک بار برای خرید میرفم بیرون در آخر باز هم برای شوهرم خرید میکردم . تا بعد از به دنیا اومدن دختر دومیم همین طور بود که دیگه داشتم افسرده میشدم همین طوری گریه ام میگرفت خودم رو با همه مقایسه میکردم
مخصوصا با هم عروسم اون خیاطی بلد بود اما اصلا تن خودش رو به کار نداد و هر روز یه چیز جدید میخرید و هر روز خوشکل تر و جوون تر میشد و من ....