۱۵:۳۳ ۱۳۹۳/۳/۲۰
فقط میخوام درد و دل کنم یکم سبک بشم ...امروز رفتم طبقه بالا خونه مادر همسری یجوری به دخترش میرسید که بیاهو ببین اینقدم حال دخترش خوب که نگو ماه چهارم حاملگیشه یکم بزاق داره و میده بیرون مادرش مث پروانه دورشه اما یاد 4 سال پیش خودم افتادم که 4 ماه تموم صبح و ظهر و شب یه پرستار میاومد سرم بهم وصل میکرد میرفت یه استکان اب و یه لقمه غدا نمیخوردم با سرم زنده بودم و دوران بدی بود تو خونه خودم وتک وتنها مادر شوهری مث غریبه ها میاومد یسر میزد میرفت مامانم یه پاش اینجا بود و یه پاش شهر خودش