خلاصه قسمت ۷۷ سریال فاطما گل با بوسیده شدن ملتم توسط مصطفی قسمت هفتادو هفتم شروع میشه .
از طرف دیگه مقدس که هنوز آدم نشده میره توی آشپزخونه از روی پاکت کارخونه مرجانلی شماره برمیداره و مجدداً به صالح زنگ میزنه اما محل کارشو ترک کرده و مشخص نیست که کی برگرده !
صحبت ها که تموم میشه مقدس وارد اتاق میشه و میفهمه که راحمی برای باز شدن رستوران میخواد پول بذاره برای همین سلیطه بازیاشو شروع میکنه که من پول نمیدم بلندم میگم که همه بشنون . همین مسئله برای کوچیک کردن فاطما گل کافیه برای همین مریم خیلی جدی میادو میگه :
ما هیچ احتیاجی به پول تو نداریم .. کریم ( با عصبانیت ) : ولش کن بابا ، یه کلمه ام با این زنیکه حرف نزن !
مقدس که میبینه کم آورده باز بند میکنه به پولی که یاشارانا به کریم داده بودنو اونم برای فاطما گل کنار گذاشت اما فاطما گل تصمیم گرفته اون پولو به خیریه کمک کنه اما این پایان ماجرا نیست . زخمای کریم هنوز از خیانتی که مقدس در حقش کرده خوب نشده که خیلی جدی میگه :
منو ببین زنیکه ، برای کارمون یه لیره هم ازت پول نمیخوایم شنیدی ؟ ( خطاب به همه ) با همتونم ، از این به بعدم نمیخوام بحث پول باشه . بار آخریِ که این حرفو میزنم !!
| خونه یاشاران |
رشات یاشاران در حالی که پیک پیک مشروبو بی وقفه بالا میره تا آروم شه از اخبار متوجه میشه که تورانر از کاندیداتوری مجلس استعفا داده برای همین با اومدن پریهان میگه :
تموم شد . دیگه چیزی نمونده که از دست بدیم . همه چیم به باد رفته اونم به خاطر کثافت کاریه اون سلیم بیشعور اسمم اعتبار همه چی از دست رفت . وضعیتی که سلیم توشه حقشه . اون عوضی این آتیشو به جونم انداخت ، آخر سرم خودم میرم همه چیو میگم تا تموم بشه بره . قسم میخورم میرم تو دادگاهو تو چشماش نگاه میکنمو میگم کاری این آشغالا بود ! فقط به خاطر این که تورو انقد عذاب دادن باید مجازات بشن ..
| خونه |
آخر شب شده . فاطما گل پای اینترنت با پیگیری های زیاد بالأخره یه مرکز خیریه پیدا میکنه تا فردا پولو بریزه به حسابشون . همین مسئله واسه فشار آوردن به مقدس کافیه و همه جوره میسوزونتش برای همین شروع میکنه به تیکه انداختن اما این بار فاطما گل ساکت نمیشینه و با ملتک و خنده طعنه آمیز میگه :
پول اون آدما رو میدم خیریه . پولیو که واسه ساکت کردن شما دادن برای بلند کردن صدای یکی دیگه استفاده میکنم !
همین موقعس که گوشی مریم زنگ میخوره . فخرالدین خان پدر کریم از استرالیا تماس میگیره . کریم با عصبانیت میره تو و میگه :
جواب بده بابا .. مریم : آخه من چی باید بگم ؟ .. کریم : چیزایی که بهت گفتمو ..
بالأخره مریم با جون کندن میخواد حرف بزنه که کریم از کوره در میره . گوشیو میگیره و میگه :
الو ! آقای فخرالدین من کریمم . ما غیر از فامیلی هیچ اسم مشترک دیگه ای نداریم ، شما تو زندگی من هیچ جایی ندارین . سعی نکنین بهم زنگ بزنین یا هی بهم نامه بنویسین . شنیدین ؟ هیچ وقتم باهام رو به رو نشین ! بابای من قبل مرگ مادرم مرد ، روزی که رفتو پشت سرشم نگاه نکرد . همونطور که نمیتونم صدای مادرمو بشنوم ، نمیتونم صورتشو ببینم شمارو هم نمیخوام ببینم . لطفاً برام احترام قائل شین ، جایی تو زندگی من ندارین !
و با اوج عصبانیت تلفنو قطع میکنه و با گذاشتن گوشی روی میز با عجله اتاقو ترک میکنه ..
زمان میگذره تا به جلسه بعدی دکتر فاطما گل از راه میرسه . در حالی که حرفاشو به دکتر میگذره روزها هم پشت سرم به تندی میگذرن . فاطما گل در حالی که به همسرش علاقه مند شده با گلایه به دکتر میگه :
از دست کریم عصبانیم به خاطر تناقضایی که دچارم کرده . میگه به من اعتماد کن ، میگه انقد لحظات خوب خواهیم داشت که خاطرات تلخمون یادمون میره دلم میخواد باورش کنم ولی بعد یه قضیه دیگه روشن میشه یه چیزی که ازم پنهون میکرده برای همین تمام کارایی که کرده بی ارزش میشه . اعتماد خیلی مهمه حتی از دوس داشتنم مهم تره . اگه قراره روزای قشنگی داشته باشیمو همه چیو با هم فراموش کنیم اعتماد خیلی مهمه !
| زندان |
هر دو یاشاران زندانی به شدت روحیه شون بهم ریخته . سلیم منتظر همسرشه و حرص میخوره ازطرف دیگه ام اردوان با هر صدایی صدای بزرگتری توی سرش میپیچه . به شدت تیک گرفته و با تکون دادن پای سلیم و حرفا زدناش صدا بیشتر میپیچه تو سرش برای همین فریاد میکشه :
انقد پاتو تکون نده پسر . میگم پاتو تکون نده !
و خیلی بی مقدمه با مشت میکوبه تو صورت سلیم . میوفته روی سلیم تا جایی که میخوره میزنتش اما این رفتار به هیچ عنوان دست خودش نیست و تماماً نتیجه عصبی شدناشه ..
طرف دیگه داستان کادیر با مراجعه به بیمارستان میخواد با وورال حرف بزنه . با شروع صحبت کادیر از عذرخواهی وورال حرف میزنه اما وورال از ترس زیر بار نمیره برای همین کادیر میگه :
اگه حرفای اونا رو تأیید کنی روزی میرسه که از صدای خودتم میترسی . افسوس ، فاطما گل هم رفته رفته داشت صداقتو تورو باور میکرد میتونست بزرگترین دست آورد تو توی زندگیت باشه . توی دادگاه میبینمت !
اما موقع رفتن کادیر برای تأثیر گذاشتن روی وورال یجوری مدارکشو میریزه روی زمین که بیوفته جلوی چشم وورال . کادیر میگه اینا عکسایی برای تحقیقات دخترای جوونی که قربانی تجاوز شدن یا خودکشی کردن گرچه هیچ کدوم از اینا برای تو ذره اهمیت نداره ! و همین چند کلمه بزرگترین تأثیرو روی وورال میذاره تا جایی که اشک از چشماش سرازیر میشه ..
| غذاخوری گــُـل |
فاطما گل به همراه راحمی برای انجام کارهای رستوران از راه میرسن و میبینن که کریم داره تابلو رو آویزون میکنه . با برگردوندن تابلو توسط کریم و امره ، فاطما گل بغض توی گلوش جمع میشه و میبینه که ادامه اسمش روی نام رستوران گذاشته شده برای همین به کریم میگه :
همین اسم بمونه خیلی قشنگه !
بالأخره شروع کار رستوران فرا رسیده . همگی در حال کار هستند . کریم هم برای عرض تبریک با کلی گل از راه میرسه . اولین دسته گل رو به همسر خودش تقدیم میکنه تا بتونه خوشحالی رو بهش بده و این نوید روزای بهترو میده . اما وقتی میبینه مریم اخماش تو همه به خاطر قهری که بینشونه جلوی مریمو میگیره و میگه :
مریم جون ؟ این گلا واسه توء . این اواخر خیلی ناراحتت کردم دلتو شکستم . معذرت میخوام .. مریم : با معذرت خواهی بیشتر شرمندم نکن میدونم اشتباه کردم .. کریم ( مریم رو بغل میکنه ) : تو برای من خیلی با ارزشی یعنی برای هممون !
| مدرسه |
مقدس میره مدرسه دنبال پسرش . میفهمه که مراد به خاطر حرف بچه صالح که توی همون مدرسه اس و بهش گفته حرومزاده دعواشون شده . با بیرون اومدن زنو بچه صالح از مدرسه مقدس جلوی همسر صالحو میگیره . آبروریزی این دو نفر جلوی در مدرسه ادامه پیدا میکنه تا جایی که به درگیری ختم میشه و با کتک کاری دیگه از خجالت همدیگه در میان ..
| رستوران |
لحظات خوش شروع شده . افتتاحیه رستوران به بهترین شکل ممکن صورت گرفته . آقا و خانوم ایلگاز با لذت و لبخند به نتیجه کارشون دارن نگاه میکنن و امید از توی حرفای فاطما گل موج میزنه اما هنوز خنده روی لبشون نقش نبسته که یه گل فروش از راه میرسه و میگه :
فاطما گل کِتِنجی ؟ .. کریم ( با جدیت ) : اسمشون ایلگازه ایلگاز . بدینش به من !
کریم گل ها رو میگیره و میده دست فاطما گل . با باز کردن پاکت داخل نامه خنده فاطما گل به بُهت زدگی و لذت کریم به اخم و عصبانیت جاشو میده چون روش نوشته شده :
مبارک باشه ، از طرف مصطفی !!!