زمانی تلویزیون دو کانال بیشتر نداشت و کل برنامههاش قابل شمارش و نسبتاً مختصر و مفید بود. ماهواره وجود خارجی نداشت! ویدئو هم که هر کسی نداشت، پتو پیچ میشد. تلویزیون با تحولات سیاسی و فراگیرتر شدن دیگه به بخش اصلی سبک زندگی مردم تبدیل شده بود و برنامهها سوار بر اصول مردمداری در شرایط سخت حرکت میکرد. وقتی تعریف رسانه تا این حد محدود میشد، طبیعی بود که این بازهی کوچک توسط مخاطب وسیعی تمام و کمال دیده میشد و حالا جزو خاطرات مشترک نسلی است از دورانی که سادگی موج میزد...
صداهای ماندگار دوبله ایران دورهای تکرارنشدنی رو طی میکرد، سریالهای خارجی با این تکیهگاه و البته محدودیتهای موجود، بیشتر از ایرانیها بود و کیفیت به نسبت بالاتر و مخاطب بیشتری داشتند. اما هنوز خیلی از استعدادهای برنامهسازی حضور خودشون رو حفظ کرده بودند و با نگاهی حرفهای از شرایط موجود در کنار هم فعالیت میکردند، یک همکاری همه جانبه از دوبلر و مجری و بازیگر و... که تلویزیون بعدها هیچ وقت اون رو تجربه نکرد. غالب اینها هم در بخش کودک به فعالیت پرداختند و به همین دلیل برنامههایی که تولید میشد با ساختار چند لایهی خودشون بزرگسالان رو هم به راحتی با برنامههای کودک همراه میکرد. برنامهای مثل کلاهقرمزی بعد از سالها هنوز این ویژگی رو در خودش داره. شعارزدگی برنامهها هم مخاطب گیج از شرایط موجود رو پس نمیزد. زمان زیادی طول کشید تا خط قرمزهایی که اغلب حاصل تردید و اقتضای زمان بود فضای بازتری رو محدود کند. با تاسیس شبکه سوم سیما در ۴ آذر ۱۳۷۲ دوران جدیدی آغاز شد. حالا تعداد شبکه و ساعت پخش برنامهها افزایش یافته بود، تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی با رنگ و لعاب برنامهها به تدریج از دور خارج میشد و فقط گزارشگر بازی مخاطبین سیاه و سفید رو به یاد داشت! ابعاد رسانه مثل گازکشی مناطق مسکونی گسترش مییافت و کرسینشینان حالا پتو به دست شده بودند! حالا دیگه دوران سادگی رو موج برده بود.
اینجا کمی خاطرهبازی میکنیم، با برنامهها و سریالهای تلویزیون از دورانی که میشه در انتهای دهه هفتاد خاکش کرد.
مسابقهی هفته
با اجرای به یادماندنی زنده یاد "منوچهر نوذری" ( ۱۳۰۴ قزوین - ۱۶ آذر ۱۳۸۴ تهران)
"به نام یگانهی عالم"
"از کی بپرسم؟"
مسابقهی هفته برنامهای تلویزیونی بود که اوائل دهه ۷۰ هر هفته پنجشنبه شبها برای مدتی طولانی از تلویزیون ایران بخش میشد. این برنامه مسابقهای چند مرحلهای بود که نوذری مجریگری آن را به عهده داشت. در این مسابقه ۱۵ شرکت کننده شرکت میکردند و به پرسشهایی که در موضوعات مختلف اطلاعات عمومی بود پاسخ میدادند. در مرحله نخست در دو نوبت شرکتکنندگان به پرسشها و به نوبت پاسخ میدادند و در مراحل بعد کسانی که پاسخ صحیح میدادند تعیین میکردند که چه کسی باید به سوال بعدی جواب دهد.
حسین فردرو، کارگردان و تهیهکننده تلویزیون به ایسنا میگوید: "منوچهر نوذری در برنامهی "هزار برگ هزار رنگ" راوی بود. از این برنامه بود که مطرح شد و راه برای حضورش در تلویزیون هموار شد. اگرچه نوذری با رادیو همکاری داشت اما در تلویزیون، اولین برنامه خود را پس از انقلاب با "هزار برگ، هزار رنگ" آغاز کرد که موفق هم بود. بعدها پس از این برنامه بود که کار منوچهر نوذری در "مسابقه هفته" آغاز شد و از او برای اجرای این کار دعوت کردند. "مسابقه هفته" را حسین احمدی تهیهکنندگی میکرد و از آن زمان به بعد بود که هشت سال این مسابقه به طول انجامید. نوذری که به عنوان مجری در این برنامه حضور پیدا کرد، راه را برای خود هموار کرد و پس از این برنامههای دیگری را اجرا کرد.
مرحوم منوچهر نوذری علاقه زیادی به تاریخ تلویزیون داشت به گونهای که از دستگاهها و ابزارهایی که در طول تاریخ وجود داشت، آرشیوی را برای خود نگهداری میکرد. او یک شخصیت کاملا تلویزیونی بود و علیرغم اینکه سابقهاش در رادیو از تلویزیون بیشتر بود، با این حال تلویزیون را خیلی خوب می شناخت و سبکش کاملا با بقیه متفاوت بود."
نوذری در مصاحبه با ایسنا گفته بود: "مسابقهی هفته سالها، جزو موفقترين برنامههای تلويزيونی بود تا اينكه آقای پورنجاتی قائممقام وقت سازمان گفت كه سوالهای مذهبی آن را زياد كنيد و زنها نباشند... بعد دوباره تغيير كرد تا اينكه گفتند نمیخواهيم..."
در روزهای پایانی زندگی این هنرمند در بیمارستان اینگونه از او نقل شده:
"من اولین کسی بودم که در تلویزیون ایران مقابل دوربین رفتم و گفتم نام جعبهای که تصویر من را در آن میبینید تلویزیون است."
وی در برنامهی "صبح جمعه با شما" به عنوان نویسندهی طنز رادیویی و صداپیشهی نمایشنامهها با نام "آقای دست و دلباز" و همچنین "آقای ملون" حضور داشت. معمولاً این شعر را در پایان برنامههای صبح جمعه با شما میخواند و بر روی سنگ آرامگاهش نیز همین شعر نقش بسته است:
ز حق توفیق خدمت خـواستم دل گفت پنهانی
چه توفیقی از این بهتر که خـلـقـی را بخندانی
Oshin ـ پخش اصلی در ژاپن: ۴ آوریل ۱۹۸۳ - ۳۱ مارس ۱۹۸۴ (297 قسمت 15 دقیقهای)
اوشین اولین سریالی بود که از آسیای شرقی وارد صدا و سیمای ما شد.
این سریال اولین بار سال ۱۳۶۵ در ایران با عنوان "سالهای دور از خانه" دوبله و پخش شد(شنبهها ساعت 21)، بعدها در دهه ۷۰ از برنامه تصویر زندگی و در حال حاضر از شبکه تماشا.
پخش این سریال در ایران با شایعات و جنجال همراه شد که بهتره از ویکیپدیا بخونید: سالهای_دور_از_خانه/
دوبله این کار پر از است از اسامی بزرگان این هنر. مریم شیرزاد در مصاحبهای در این رابطه گفته: "ما هر هفته سریال را برای هفته بعد دوبله میکردیم و فشار کار زیادی بر ما بود."
دوباره اوشین؛ محبوب ترین ژاپنی ایرانیها از کجا آمد؟
4 آوریل 1983 میلیادی (15 فروردین 1362 شمسی). میلیونها ژاپنی صبحشان را با دیدن اولین قسمت از سریال "سالهای دور از خانه" از تلویزیون اناچکی شروع کردند. سریالهای صبحگاهی، سریالهایی بودند که هر قسمت آنها، یک ربع بود و قرار بود شخصیت فعال آن به مردم ژاپن که در مسیر توسعه اقتصادی بودند. امید بدهد و ملت وقتی دارند صبحانه میخورند با دیدن جان کندن قهرمانان، آنها را سرلوحه خودشان قرار بدهند و در کل روز جان بکنند. چنانچه علاوه بر او اوشین، هانیکو هم با چنین نگاهی ساخته شد.
"سالهای دور از خانه" سریالی 297 قسمتی بود که پخش روزانه آن تا 31 مارس 1984 میلادی (11 فروردین 1363 شمسی) ادامه یافت.
وقتی تلویزیون اناچکی فهمید که اوشین رکورد زده و حدود 69 درصد ژاپنیها را پای خودش نشانده، تصمیم گرفت این سریال را جهانی کند. تصمیمی که ابتدا با واکنش منفی مردم ژاپن روبهرو شد چون ژاپنیها معتقد بودند این سریال، تصویری سیاه و زشت از کشورشان نشان میدهد و کاربرد داخلی دارد اما استقبال جهانی از آن چیز دیگری را نشان داد. این سریال در عرض دو سال در 59 کشور از جمله ایران پخش شد که به شدت مورد استقبال قرار گرفت؛ طوری که سال بعدش، سریال انیمیشنی آن هم ساخته شد، کتابهای کمیک اوشین طرفدار پیدا کرد و حتی تئاترهایی با محوربیت اوشین روی صحنه رفت.
محلهی برو بیا
مجموعهای ۱۲ قسمتی که علایم راهنمایی و رانندگی را به صورت طنز به بچهها یاد میداد. روزهای پنجشنبه از کانال دو پخش میشد.
(رضا ژیان):
آقای تابلوکار: کسی که عقیده داشت باید جای درخت تابلو کاشته شود و البته تابلوهای تقلبی رو به حسین آقا (بقال محله بروبیا که در محله برو بیا عروسک بود) میفروخت.
در نقش کیمیاگر اعظم هم بازی میکرد.
(اکبر عبدی):
در نقش حسن بچه شکموی محل و همچنین انسان اولیه بازی میکرد. انسان اولیه در لابهلای جنگل زندگی میکرد و شیری نیز هر از چندگاه در کنار خانه او نعره میزد.
(حمید جبلی):
مجتبی: از دوستان حسن که مدام آویزون پسیانی میشد!
نقش پسر کیمیاگر رو هم بر عهده داشت، پدرش (رضا ژیان) او را "سببی" صدا می کرد و پسرش او را "ابوی" خطاب می کرد.
(آتیلا پسیانی):
بچهی عصبی و نقزن محله بود که جبلی گوشش رو میکشید بیب میزد!
پسر باهوش یونانی!: ابتدا خنگ بود ولی بعد از مدتی باهوش شد.
(فردوس کاویانی):
سرکار: پلیس راهنمایی و رانندگیای که آقا حسین به او خانه اجاره داده بود.
در نقش پدرِ پسر باهوش یونانی بازی میکرد و هی نکاتی رو به پسرش گوشزد میکرد. پدرِ بزرگ، پسرِ بزرگ!
محمود جعفری هم اونه که در هر دو سری لباس راهراه و شلوار بنددار میپوشید.
دو تا عروسک محله یکی حسین آقا بقال و اون یکی پسربچهای به اسم کله بود پشت پنجره!
محلهی بهداشت
به دنبال موفقیت محلهی برو بیا در سال ۱۳۶۲ ، داریوش مودبیان و حسین فردرو این بار محلهی بهداشت رو با محور پیامهای بهداشتی و بازیگران بیشتر در سال ۱۳۶۳ کارگردانی کردند.
زندهیاد مسعود رسام تهیهکننده و بیژن بیرنگ هم نویسنده آن بود.
همهی بازیگران محلهی بهداشت. جلوی قاب تصویر: حسین محباهری
نشسته از راست به چپ: محمود جعفری، حمید جبلی، زندهیاد حسین پناهی، اکبر عبدی، مجید کربلایی و آتیلا پسیانی
ایستاده از راست به چپ: امیر چوپان، فاطمه نقوی(مادرِ کَلٌه)، اکبر رحمتی، رضا رویگری، مرتضی ضرابی، زندهیاد رضا ژیان و فردوس کاویانی
بچهها سلامت باشید
لاشخوری که قاطی آشغالا ول میخورد و موشی که داد میزد بچه ها سلامت باشید!
این برنامه آیتمهای عروسکی با موضوع رعایت بهداشت شخصی داشت و از کانال دو پخش میشد.
بچهها مواظب باشید
افسردگی بعدازظهر جمعه با این برنامه از کانال یک تشدید میشد.
برای درس عبرت، حوادث رخ داده از بازیهای خطرناک رو نشون میداد و اوجش هم مربوط به چهارشنبهسوری بود که دیگه هر سال پخش میشد.
هفتِ هفتِ هفتاد و هفت؛
تاریخی که حالا سالها ازش میگذره.
چنین تاریخهایی هر یازده سال یکبار تکرار میشوند اما شرایط همیشه فرق داره
مثلا ۸۸/۸/۸ که با تولد امام هشتم شیعیان همراه شد و بگذریم که با پدیدهی تبلیغات شاندیز بیمزه شد و البته پیش از اون حس نفرت از صدا و سیما بالاتر از همیشه شده بود.
نیمرخ برنامهای بود که به خیلیها نوجوانی رو یادآوری کرد، برنامهای از سیمای نوجوان شبکه یک
برنامهای که از هویت حرف میزد، معنویت و عرفان رو در اتاق شمارهی ۳ و الملک الحق المبین جستجو میکرد.
از قیصر امینپور میخواند و ناصر چشمآذر و کیتارو تم موسیقی اون بود...
نیمرخ که بیاسم شروع شد و برای انتخاب اسمش همهپرسی کرد، اواسط دهه هفتاد هنوز تلویزیون تنها رسانهی خیلی از نوجوانها بود.
با کامیار اسماعیلی نیمرخ شد، با امیرحسین مدرس و حسین رفیعی به اوج رسید و با شهاب حسینی به "اکسیژن" تبدیل شد.
نیمرخی که امیرحسین مدرس و حسین رفیعی اجرا میکردند در تاریخ ۷۷/۷/۷ به پایان رسید.
رفیعی "فَ فَ" بود و با اینکه مدرس براش "مو قشنگ" بود نیمرخ هم "نیمرو" اما از چند ماه قبلش که این تاریخ رو یادآوری میکرد مثل خود برنامه دپرس میشد.
نوجوانی یک نیمرخ در تاریخ ۷۷/۷/۷ خیلی ویژه به پایان رسید، آش هم براش پختن!
نهِ نهِ نود و نه هم میاد و راحتتر از چیزی که انتظار داری میگذره حتی بدون هیچ ویژگی خاصی.
کامیار اسماعیلی
موقشنگ .... فَه فَه
هفتِ هفتِ هفتاد و هفت!
سریال بازم مدرسم دیر شد ۱۳۶۲
سریال باز مدرسم دیر شد - یک سریال خاطره انگیز و به یاد ماندنی این سریال داستان پسری به نام محسن(اکبر عبدی) هست که هر روز به دلایلی دیر به مدرسه میرسه این سریال در سال ۱۳۶۲ ساخته شده و برای خیلی از بزرگسالان یادآور خاطرات کودکی شان می باشد که قطعا از دیدن آن بسیار لذت می برند. خلاصه داستان : برنامه ویژه کودکان و نوجوانان در ارتباط با آموزش نظم و انضباط در قالب طنز
بازیگران: اکبر عبدی - اسماعیل داور فر - مهین شهابی - عنایت الله شفیعی - مجید رزاز کارگردان هنری : حسین افصحی
سریال خط قرمز
خط قرمز در زمان پخش در تلویزیون بسیاری از كلیشههای رایج آن روزها را شکست و سریال محبوب همه آنهایی شد كه قبل از آن مشكلاتشان را لابهلای مجلهها و صحبتهای كارشناسان تلویزیون دنبال میكردند.
خط قرمز حرف نسل سوم بود؛ نسلی كه آن دوره فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته و قاسم جعفری درست دست روی نقطهای گذاشته بود كه سالها كسی سراغش نرفته بود.
روباه پیر (به آلمانی: Der Alte) یک مجموعه تلویزیونی آلمانی است که در ایران با نام کاراگاه کاستر پخش شده
این سریال در شبکهی ZDF آلمان تهیه شده است. موضوع این سریال عملیات کارآگاهی بود. از سال 1976 تا 1985 شخصیت اصلی این مجموعه را کارآگاهی به نام اروین کاستر بازی میکرد و پس از آن یعنی از سال ۱۹۸۶ تا سال ۲۰۰۷، نقش اصلی آن کاراگاه لئو کرس بود. در ایران نیمهی اول این سریال با نام کاراگاه کاستر پخش شد، البته بخش دوم هم با نام بازرس پخش شده.
دوبله: کاستر (عطااله کاملی)، هیمن (غلامعلی افشاریه)، مارتین (پرویز بهرام)، ملینگر (ناصر ممدوح / خسروشمشیرگران)
دِرِک (به آلمانی: Derrick) یک سریال تلویزیونی آلمانی است که توسط Telenova-Fernsehproduktion با همکاری ZDF، ORF و SRG بین 1974 و 1998 درباره کارآگاه سربازرس اشتفان درک (هورست تاپرت) و دستیار وفادار او هری کلاین، که موارد قتل را در مونیخ و حومهاش حل میکردند (مجموعاً سه مورد حل نشده باقی ماند) بود. این جذابیت پنهان، نه تنها ایرانیها را تحتتاثیر قرار داد بلکه یک جورهایی کل جهان را تسخیر کرد.
همه ۲۸۱ قسمت ۶۰ دقیقهای را نویسنده قدیمی نمایشنامههای تلویزیونی، هربرت راینکر نوشت و هلموت رینگلمان ساخت. قسمتهای جدید درک، به عنوان یک قاعده جمعه شب ساعت ۲۰:۱۵ پخش میشدند. سریال محبوبیت عظیمی پیدا کرد و در بیش از ۱۰۰ کشور پخش شد. در واقع، تنها مناطق اندکی در جهان بودهاند که درک در آنها رسوخ نکرده، و این دو قهرمان از مدتها قبل در تاریخ تلویزیون برای خود جایگاهی ایجاد کردهاند.
بازیگر نقش درک در 13 دسامبر 2008 در سن 85 سالگی درگذشت.
دوبله: دِرِک(ایرج رضایی)، هری (امیر زند)
کمیسر رکس سریال تلویزیونی محصول اتریش بود که بین سالهای 1994 تا 2004 روی آنتن میرفت (فصل ۱۱ در سال 2007 در ایتالیا ساخته شد و در ادامه به اتریش بازگشته)
در زمان پخش در ۴۰ کشور مختلف پخش میشد و در دهه هفتاد شمسی از شبکه سوم تلویزیون ایران با عنوان کمیسر و رکس پخش شد.
داستان ماجراهای سگی به نام رکس از نژاد ژرمن شپرد بود که در واحد قتل پلیس اتریش با هوشیاری خاصی به گروه در کشف رمز و دستگیری قاتلان کمک میکرد.
کار رکس از تعقیب مظنونان، پرت کردن حواس گروگانگیرها، جلوگیری از خودکشی یک زن، نجات یک کودکِ در آتش مانده تا سربهسرِ همکارانِ "موزر" گذاشتن را شامل میشد.