خاطرات خواستگاري تون

ما تو حیاطمون یه درخت خرمالو داشتیم تو اولین جلسه خواستگاریم شروع صحبتها با این درخت خرمالو شروع شد که چقدر بار میده چکار کنیم بهتر بشه خلاصه بحث درخت خرمالو یه دو ساعتی طول کشید و اصلا خواستگاری از یاد رفت برادر همسر م (چون پدر نداشتند) گفت خوب زحمت رو کم کنیم و بقیه هم بلند شدند طفلکی همسر جان همینجوری هاج و واج مونده بود روشم نميشد چیزی بگه فقط با من من گفت آخه داداش.... برادرشون هم که تازه فهمیده بود چه خبره یه دفعه گفت ااا بفرمایید بشینید بریم سر اصل مطلب که همه زدن زیر خنده.... الان هم هنوز بعد از سالها همه یادشونه و به شوخی میپرسند خوب درخت خرمالوتون امسال چقدر بار داده!!!!!!