خانه
45.3K

خاطرات خواستگاري تون

  • ۰۱:۵۵   ۱۳۹۳/۶/۷
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|3877 |2332 پست
    روزی که اومدن خاستگاریه من
    منو خاهرم تو اشپزخونه منتظر بودیم که مامانم منو صدا کنه چایی ببرم ازاونجایی که کم صبر بودم دوست داشتم اقا دامادو ببینم(البته هم دانشگاهی بودیم)قبلن دیده بودمش میخاستم تو لباس دامادی ببینمش
    خلاصه: کرکره ی اپنو کشیده بودیم که تو اشپز خونه دید نداشته باشه یه گوشه ی کرکره کج شده بود میشد بیرونو دید زد خاهرم چسبیده بود به همونجا کنده نمیشد هرچی بهش گفتم برو کنار منم ببینم میگف تو دیدی بسه!!!!!!!!
    منم عصبانی شدم هولش دادم که خودم برم دید بزنم کلش از لایه کرکره زد بیرون!!!!!!!!همه مرده بودن از خنده
    یه کم که اوضاع اروم شد چن دق بعد خاهر دیگم که تو اتاق دیگه دراز کشیده بود و از لایه در نگاه میکرد و همونطور که گوش میداد با گوشیشم مشغول بود یه دفه ای پاشو محکم میزنه به سطل اشغاله تو اتاق باز یه سری اونجا سروصدا راه میفته
    کلن اون روز خوب ابروداری کردیممممممممممممممممممم
    همیشه شوشو میگه روز خاستگاری کلی خندیده و بهش خوش گذشتهههههه
    این بود انشای من........
    ویرایش شده توسط ziba در تاریخ ۷/۶/۱۳۹۳   ۰۲:۰۷
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان