۲۲:۳۵ ۱۳۹۳/۷/۱۴
پیراهنم در حیاط خیس بود وآفتاب میخورد
با خوشحالی روی بند یواش یواش تاب میخورد
آقای باد که اومد خانه پر از صداشد
از روی بند خانه پیراهنم جدا شد
باد و پیراهن من بالای بالا رفتند
من توی خانه بودم آنها از اینجا رفتند
پیراهن مرا باد
با های وهوی هوی برد
شاید که باد در خانه دختری داشت
پیراهنم را برای او برد..........