آهو :
ای بابا بی دقتی کردم ولی اصلامنطقی نیستا آخه مادر زن که سکته نمیکنه اتفاقا خیلیم کیف میکنه اون مادر شوهره که وقتی میبینه پسرش مطعلق به زن دیگه ای شده دق میکنه . یوهاهاها
اتفاقا...
مادر شوهره کیف میکنه و خوشحال میشه و میگه خدایا شکرت !!! بچم دیگه مررردی شده واسه خودش!!! دیگه میتونه یه خونواده رو سرپرستی کنه!!! بعدشم دنبال نوش(نوه اش: به فرزند فرزند آدم اطلاق میشود) میگرده!!! ولی حال اونور قضیه میرسیم به : ماااادرزن!!! دلم واستون بگه ( با ریتم روضه بخونید)که چی تو دلش میگذره... مااادرزنه میزنه تو سر خودشو میگه یکی بود و از حالاااا به بعععععد... دووووتا شدن... بعععدشمممم کاشکی دوتا باشن ... سهههه تااااا میشن... حتما ام میخاااان بچشونو من نگه دارممممم.... آخه این چکااااا ری بووووود دستم دادم... دومادمو اگهههه ولش کنممم میره یه وقتی هووووو میارهههه سرههه دخترممممم ای خدا جونممممم... و دراین فکر و خیالاست که لطف پروردگار نسیبش خواهد شد و سکته را خواهد زد... اتوبوس وسیله ایاب ذهاب دم در مسجد محیاس و بعد از مراسم عزیزان برای صرف ناهار به رستوران دعوت میشوند...
.
.
.
ولی مخلص همه مادرزنا و مادر شوهرا هستیم خدا همشون رو حفظ کنه و سلامتی بهشون بده ان شاءا...(هیچ قصدی نبود جز آوردن لبخندی بر چهره مهربان شما مهربانان !!!چه میشه کرد این قضیه مادر زن و مادر شوهر از قدیم تو فرهنگ فولکوریک ما بوده)