خودم روحیه م خیلی عوض شد واقعا . یکسال بود گریه میکردم هزار نوع مریضی سخت گفتن ممکنه داشته باشه برای هر ازمایش تا جوابش بیاد صدبار می مردیم و زنده میشدیم. یکسال تو تب سوخت بچه م . دفعه اول انقدر شدید رو قلبش تاثیر گذاشته بود که نمیتونست نفس بکشه تا رسیدیم بیمارستان بیهوش شد . بزرگترین شانسی که اوردیم این بود که تو بیمارستان از حال رفت اگه تو ماشین بود دیگه هیچکاری نمتونستیم براش بکنیم
بزرگتر از اون شانسم وجود دکتره نازنینش بود . تمام عمرم دعاش میکنم