این داستان که اسم کاملش را دقیقا یادم نمیاد
اینطور دیدم که بهاره رهنمای عزیز اشاره به المان های کلیشه ای و نخ نمایی مثل فنجان و کاناپه و تلویزیون کرده بود و تمام توضیحات از زندگی دختر اصرار روی وسایل فرسوده ای داشت که امروزه توی هیچ خونه ای نیست ، مثل یخچال سبز و صندلی های پلاستیکی، ماشین 206 خراب که خیلی قبل تر از این ها ماشینش خراب شده بود.
دکتر روانشناس - قرص- خودکشی - برج میلادو کنسرت تا میگفت کنسرت یاد مرتضی پاشایی خدا بیامرز می افتادم.
بوی گلاب مرد مومنی که جای پارکش رو بهش داد و بوی گلابی که بالای برج به مشامش میرسید!!!
و برداشت آزادی که نمیتونستی به نتیجه برسی!!!