۰۷:۳۹ ۱۳۹۳/۱۱/۷
ح
- حال پخش کردن = به همه لطف کردن
- حسش نیست = حوصله اش را ندارم
- حسین صاف کار = صدام حسین که شهرها را با خاک یکسان می کرد.
خ
- خاک انداز = کسی که خودش را در هر کاری دخالت میدهد
- خالی بند = دروغ گو
- خبرگزاری = سخن چین
- خجسته = بی خیال، خوش خیال
- خَز = عمل و رفتار و هر چیز زشت و ناجور. از مد افتاده،
- خسته = حرفه ای و کار کشته
- خط خطی بودن = خرد بودن اعصاب
- خفت کردن = زورگیری کردن
- خفن = عالی، بی نقص، خوب و تحسین برانگیز، جالب و دیدنی، خيلي باحال و خوب. برای هر نوع اغراق به کار می رود. مثال: عجب ماشین خفنی داری!
- خفن بازار = جایی که چیزهای خفن (خوب و جالب) در آن زیاد یافت می شود.
- خیار شور = آدم بی مزه
- خیالی نیست = مهم نیست، مساله ای نیست