قـرآن كـريـم بـا لطـايـف و ظـرافـت بـى نـظـيرى مى گويد: «و آتوا النساء صدُقاتهنّ نحلة...» (نساء، 4) يعنى كابين زنان را كه به خود آنها تعلق دارد (نه به پدران يا برادران آنها) و عطيه و پيشكشى است از جانب شما به آنها، به خودشان بدهيد.
قرآن كريم در اين جمله كوتاه به سه نكته اساسى اشاره كرده است :
اولا بـا نـام «صـدُقـه» (بـضـم دال) يـاد كرده است نه با نام «مهر». صدقه از ماده صـدق اسـت و بـدان جهت به مهر صداق يا صدقه گفته مى شود كه نشانه راستين بودن عـلاقـه مـرد اسـت .
ديگر اينكه با ملحق كردن ضـمـيـر «هنّ» به اين كلمه مى خواهد بفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر؛ مهر مزد بزرگ كردن و شير دادن و نان دادن به او نيست . سوم اينكه با كلمه «نحله» كـامـلا تـصـريـح مـى كـنـد كه مهر هيچ عنوانى جز عنوان تقديمى و پيشكشى و عطيه و هديه ندارد.
اختصاص به انسان هم ندارد؛ در همه جاندارها آنجا كه قانون دو جنسى حكمفرماست ، با اينكه دو جـنـس بـه يـكـديـگـر نـيـازمـنـدنـد، جـنـس نر نيازمندتر آفريده شده يعنى احساسات او نيازمندانه تر است و همين جهت به نوبه خود سبب شده كه جنس نر گامهايى در طريق جلب رضـايـت جـنـس مـاده بـردارد و هـم سـبـب شـده كـه روابـط دو جـنـس تـعـديـل شـود و جـنس نر از زور و قدرت خود سوء استفاده نكند، حالت فروتنى و خضوع به خود بگيرد.
مـهـر يـكى از نمونه هائى است كه مى رساند زن و مرد با استعدادهاى نامتشابهى آفريده شده اند و قانون خلقت از لحاظ حقوق فطرى و طبيعى سندهاى نامتشابهى به دست آنها داده است.