ماهی سیاه کوچولو :
سلام دوست خوبم می شه این شعر رو برای من تفسیر کنی
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
عزیزم نیاز نیست همه شعر رو بذاری یه بیت اول بذاری من می فهمم کدوم شعره .
حافظ به شما گفته دست از این خواسته ات بردار این چیزی که شما می خواید مال کس دیگری است برای شما آنقدر چیزهای خوب هست که دیگر به خواسته ات فکر نخواهی کرد پس بهتره اصلا به آن فکر نکنی و تمر کز خود را در خواسته های دیگرت بذاری