۱۵:۱۲ ۱۳۹۴/۹/۱۰
کسی نمیتواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی؟ چرا پاییز نماندی؟ کسی نمیتواند به برف بگوید که چرا آب شدی؟
یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی؟
کسی نمیتواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد میشوی...
کسی نمیتواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری؟ چرا برگها را حرام میکنی؟ چرا زرد میشوی؟ چرا اخم میکنی؟ چرا اشک میریزی؟
کسی به تابستان نمیگوید که چرا انقدر گرمی؟ کسی نمیپرسد که بارانت کو؟
از همه مهمتر بهار که همهچیز تمام است و هیچکس به بهار نمیگوید که تا الان کجا بودی؟ و کسی نمیگوید چرا همیشه نمیمانی؟
هیچکس از تابستان توقع برف ندارد و هیچکس از زمسنان توقعِ گرمای تابستان و کولر آبی ندارد....
همانقدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد آدم هم حق دارد یکوقتهایی زمستان باشد حق دارد یکوقتهایی سرد باشد | یکوقتهایی دلگیر و گریان باشد | یکوقتهایی به طرزِ خفه کنندهای گرم باشد...
گذرِ فصلها طبیعت آدم است آدم همیشه بهار نیست... .