۱۸:۲۲ ۱۳۹۴/۹/۴
براي دَركِ گیسویت،دلم را شانه کُن امشب
خودت ویرانه اش کردي،درونش خانه کُن امشب
من این آوارعشقت را،به جان و دل خریدارم
چه بازاري شده کویت،بها رندانه کُن امشب
نَه دیگرفصل انگوراست،نَه دیگرنوبت مستی
تو فکري بر خماريِ،دلِ پیمانه کُن امشب
ورق می زد نگاه تو،کتاب سینه من را
بیا هرصفحه اش راتو،چو صدافسانه کُن امشب
یکی می گفت بگذشته،اگر دوران مجنونی
به یاد روزگار عشق،مرا دیوانه کُن امشب
دل صدها صدف چاك است،نباشدجز تومروارید
بیا با ردپاهایت،شن ي دردانه کُن امشب
شکستم،سوختم،غرقم،ولی هستم به یاد تو
مرا از حصرِهرپیله،خودت پروانه کُن امشب