خانه
2.55M

شعر و شیدایی

  • ۱۶:۳۴   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    وفای شمع

    مردم از درد نمی‌آیی به بالینم هنوز
    مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز

    بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
    شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز


    آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
    غم نمی‌گردد جدا از جان مسکینم هنوز

    روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
    گل به دامن می‌فشاند اشک خونینم هنوز

    گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
    در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز

    سیم‌گون شد موی غفلت همچنان بر جای ماند
    صبح‌دم خندید من در خواب نوشینم هنوز

    خصم را از ساده‌لوحی دوست پندارم رهی
    طفلم و نگشوده چشم مصلحت‌بینم هنوز

    رهی معیری
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان