خانه
2.56M

شعر و شیدایی

  • ۱۶:۴۷   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    خوش خیال کاغذی

    دستمال کاغذی به اشک گفت:
    قطره قطره‌ات طلاست
    یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
    عاشقم.. با من ازدواج می‌کنی؟


    اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
    تو چقدر ساده‌ای خوش خیال کاغذی!
    توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی
    چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
    پس برو و بی‌خیال باش
    عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش!

    دستمال کاغذی، دلش شکست
    گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
    گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
    در تن سفید و نازکش دوید خون درد

    آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
    مثل تکه‌ای زباله شد
    او ولی شبیه دیگران نشد
    چرک و زشت مثل این و آن نشد

    رفت اگرچه توی سطل آشغال
    پاک بود و عاشق و زلال
    او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت
    چون که در میان قلب خود دانه‌های اشک کاشت.

    عرفان نظرآهاری
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان