خانه
2.56M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    گل خشکیده

    بر نگه سرد من به گرمی خورشید
    می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت

    تشنه ی این چشمه ام، چه سود، خدا را
    شبنم جان مرا نه تاب نگاهت


    جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
    از تو در این گوشه یادگار ندارم

    زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
    یک نفس از دست غم قرار ندارم

    ای گل زیبا، بهای هستی من بود
    گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم

    گوشه ی تنها، چه اشک ها که فشاندم
    وان گل خشکیده را به سینه فشردم

    آن گل خشکیده، شرح حال دلم بود
    از دل پر درد خویش با تو چه گویم؟

    جز به تو، از سوز عشق با که بنالم
    جز ز تو، درمان درد، از که بجویم؟

    من، دگر آن نیستم، به خویش مخوانم
    من گل خشکیده ام، به هیچ نیرزم

    عشق فریبم دهد که مهر ببندم
    مرگ نهیبم زند که عشق نورزم

    پای امید دلم اگر چه شکسته است
    دست تمنای جان همیشه دراز است

    تا نفسی می کشم ز سینه ی پر درد
    چشم خدا بین من به روی تو باز است

    فریدون مشیری
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان