خانه
2.56M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    چراغ چشم تو

    تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
    شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
    تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
    بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!




    تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
    تو را کدام خدا؟
    تو از کدام جهان؟
    تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
    تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
    تو از کدام سبو؟

    من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
    چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
    مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!

    کدام نشاط دویده است از تو در تن من؟
    که ذره های وجودم تو را که می بینند
    به رقص می آیند
    سرود میخوانند!

    چه آرزوی محالی است زیستن با تو
    مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
    به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
    به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
    بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
    ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟

    ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
    هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
    که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
    تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
    تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
    همه وجود تو مهر است و جان من محروم
    چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.

    فریدون مشیری
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان