خانه
2.56M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۶   ۱۳۹۴/۹/۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    ملاقات

    بارانی که روزها
    بالای شهر ایستاده بود
    عاقبت بارید
    تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…


    تکلیفِ رنگ موهات
    در چشم هام روشن نبود
    تکلیفِ مهربانی، اندوه، خشم
    و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
    تکلیفِ شمع های روی میز
    روشن نبود

    من و تو بارها
    زمان را
    در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم
    و حالا زمان داشت
    از ما انتقام می گرفت

    در زدی
    باز کردم
    سلام کردی
    اما صدا نداشتی
    به آغوشم کشیدی
    اما
    سایه ات را دیدم
    که دست هایش توی جیبش بود

    به اتاق آمدیم
    شمع ها را روشن کردم
    ولی
    هیچ چیز روشن نشد
    نور
    تاریکی را
    پنهان کرده بود…

    بعد
    بر مبل نشستی
    در مبل فرو رفتی
    در مبل لرزیدی
    در مبل عرق کردی

    پنهانی، بر گوشه ی تقویم نوشتم:
    نهنگی که در ساحل تقلا می کند
    برای دیدن هیچ کس نیامده است

    شاعر: گروس عبدالملکیان
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان